گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اردبیل در گذرگاه تاریخ
جلد سوم
گفتار یازدهم اردبیل از شهریور 1320 تا آغاز انقلاب 1357





مقدمه:

در مجلّدات اول و دوم این کتاب از گذشته‌های اردبیل سخن گفتیم و آن مقدار از وقایع این خطّه باستانی را که میسّر بود، از دورانهای قدیم تا شهریور 1320 خورشیدی، با جمال آوردیم.
اکنون برای رعایت ترتیب تاریخی، این گفتار از جلد سوم را بوقایع اردبیل از بعد از سوّم شهریورماه آن سال اختصاص می‌دهیم و اتفاقات قابل ذکر آن منطقه را در اینجا می‌آوریم و چون اصولا حوادث و اتفاقات ایران از آن سال، یعنی 1320 تاکنون زیاد و تحولات اجتماعی و سیاسی بسیار وسیع است، برای آنکه جائی برای گفتارهای دیگر نیز باقی باشد ایجاز و اختصار را در آن رعایت می‌کنیم و شرح آنها را بدانشمندان معاصر اردبیل، که ای‌بسا شاهد و ناظر آنها بوده‌اند، و نیز جوانان اندیشمند این سامان، که مسلما در آینده دراینباره بمطالعاتی خواهند پرداخت، واگذار می‌نمائیم.
در گفتار ششم مجلّد دوم ورود سربازان شوروی را، در حوالی ظهر روز دوشنبه سوم شهریور 1320 بشهر اردبیل، بیان کردیم و سرگذشت تأثرآور اردبیلیان را در آنروز و روزهای هولناک بعد، یادآور شدیم و گفتیم علیرغم آنکه در شهر شایع شده بود که نیروی کمکی از تهران آمده در گردنه «صائین» جلوی سپاهیان روس را گرفته است، طولی نکشید که از رادیوها شنیده شد «مهاجمین از زنجان و قزوین نیز گذشته بقصد تهران پیش می‌روند».
ص: 10
اردبیلیها از آنچه در خارج از این شهر می‌گذشت ناآگاه بودند و چون سیمهای تلگراف و تلفن قطع و هیچگونه آمدورفتی نیز صورت نمی‌گرفت رابطه‌ای با خارج و منجمله تهران و تبریز نداشتند و تنها بعد از باز شدن راهها و عادی گشتن تقریبی اوضاع، که کمی بیش از سه هفته بطول انجامید، با وصول برخی از جراید مرکزی دریافتند که رضا شاه، بر اثر فشار دولتهای مهاجم از سلطنت کنار گرفته و بوسیله انگلیسی‌ها بسوی جزیره «موریس» در اقیانوس هند و مجاورت سواحل شرقی آفریقا حرکت داده شده است. استعفای رضا شاه بنفع فرزند ذکور ارشدش «محمد رضا پهلوی»، که بر طبق قوانین ولیعهد او بود، صورت گرفت و محمد علی فروغی، نخست‌وزیر وقت، روز 25 شهریور 1320 متن استعفانامه ویرا در مجلس شورایملّی قرائت نمود.
در آنروز محمد رضا پهلوی با تشریفات لازم بمجلس آمد و بعنوان دومین پادشاه خاندان پهلوی، برای حفظ تمامیّت ارضی ایران و صیانت قانون اساسی و اجرای کامل اصول آن، همچنین تأمین آزادی و رفاه و سعادت ملّت سوگند یاد کرد.
این کار مقارن با زمانی بود که قسمت اعظم ایران تحت اشغال ارتش بیگانه بود. در خزانه مملکتی برای پرداختهای ضروری دولت پولی پیدا نمی‌شد. قشون ایران، بر اثر خیانت فرماندهانش، از هم پاشیده، نظم و نظام آن درهم ریخته بود. وکلائی که دیروز در مجلس شورایملی، عروسک‌مآب و با مدح و تعریف از رضا شاه قیام و قعود می‌کردند، امروز بنام «نماینده مردم» آهنگهائی را در راه «وطن‌پرستی!» ساز کردند. «ملت دوست‌نما» یان فرصت‌طلب با تعلیماتی که، بقول دسته‌های مخالف شبها از سفارتخانه‌های خارجی می‌گرفتند، روزها اتحادیه و حزب برپا می‌داشتند و بجای آنکه در این گیرودار هول‌انگیز، بالاتفاق بفکر نجات وطن و صیانت ناموس ملّی باشند، مشکلات گوناگونی بوجود می‌آوردند. دولتها را، که اعضای آنها نیز از قماش خود اینها و بنا بمشهور اکثرا منتخب نمایندگان سیاسی کشورهای اشغالگر بودند، استیضاح می‌کردند و برای وجیه الملّه شدن، با چماقهای تکفیر سیاسی و اجتماعی بر سر این و آن می‌کوفتند و بیش از اشغالگران وطن، مستقیم و غیرمستقیم، در حفظ منافع دولتهای بیگانه کوشش می‌نمودند.
ص: 11
قحطی طبیعی و مصنوعی، با چهره کریه خود ملت را با استیصال مواجه می‌ساخت و سوداگران بی‌انصاف با توسّل بانواع حیله‌ها، چنانکه معمول آنهاست، دمار از روزگار مردم برمی‌آوردند. بیکاری و درماندگی بیش‌ازپیش بر جامعه و افراد سنگینی می‌کرد و اساس امنیت اجتماعی را تهدید می‌نمود. یاغیگری قبایل داستان دردآور دیگری بود و خبرهائی که از یورش آنها به قراء و آبادیها، و نهب و غارت و ای‌بسا قتل مردم، می‌رسید آدمی را سخت تحت تأثیر قرار داده و اندوهگین می‌ساخت.
این قبیل بی‌نظمی‌ها اختصاص به پایتخت و یا مناطق بخصوصی نداشت و گرچه در اصل از پایتخت سرچشمه می‌گرفت ولی مانند دوایر موّاجی، که از افتادن سنگی در وسط استخری بوجود می‌آید و بتدریج بکناره‌های آن می‌رسد، همه نقاط مملکت را فرا می‌گرفت. با این تفاوت که هرچه از پایتخت دورتر می‌شد اثرات آن بیشتر خودنمائی می‌کرد و اردبیل هم یکی از این نقاط بود.
شهرها هم مثل انسانها خوشبخت و بدبخت دارد و سعادت یا نکبت گاهی در سرنوشت آنها پیدا می‌شود. اردبیل از جمله نقاطی است که در دو سه قرن اخیر از خوشبختی‌ها بهره کمتری داشته است. مراجعه اجمالی بگذشته‌های ایران نشان می‌دهد که این خطّه، با آنکه در تمام گرفتاریهای مملکت بقدر دیگر نقاط آن و گاهی بیشتر سهم و بهره داشته جانفشانیهای قابل تقدیری در اعتلای عظمت این مرزوبوم نموده است، و حتی با آنکه بقول مورخان استقلال سیاسی و وحدت جغرافیائی ایران بعد از انقراض ساسانیان، بدست یکجوان سیزده ساله از این شهر احیا گشته و تجدید افتخارات این کشور باستانی با فداکاریهای رادمردان و شجاعان اردبیل صورت گرفته است ؛ بااینحال هیچگاه درخور فداکاریها یا ارزش خدماتش از خوشی‌های آن بهره نگرفته و بقول معروف بمانند مرغی شده است که در عزا و عروسی سهم او ناکامی و قربانی گشته است و صد حیف که کنون هم چنین است.
ص: 12

فصل اوّل وقایع اردبیل از شهریور 1320 تا تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان‌

مراجعت فراریان:

ما در جلد دوم اشاره کرده‌ایم که مقارن با ورود سربازان روس، گروهی از مردم اردبیل، بویژه مالکین و ثروتمندان خانواده‌های خود را برداشته، با هروسیله که ممکن می‌شد، ولو با پای پیاده، راه دهستانها را پیش گرفتند و از شهر بدر رفتند. خروج از شهرها، در چنین مواقعی سابقه تاریخی دارد بویژه در اردبیل، که غالبا در گذشته‌های خود معرض تاخت‌وتازهای بسیاری بوده است. در آن یورشها مردم از شهر می‌گریختند و با صرفنظر کردن از مال و سامان، جان خود را بدر می‌بردند. در قرون پیش که جنگل به شهر نزدیک بود غالبا فرارها بدان ناحیت صورت می‌گرفت و چنانکه «یاقوت حموی» مؤلف «معجم البلدان» در حمله مغولها باردبیل اشاره کرده، مخفی‌گاههای جنگل پناهگاهی برای مردم آنجا بشمار می‌آمد.
علاوه بر هجومهای تاریخی در ایامی که بیماری همه‌واگیری، مثل وبا و طاعون و حصبه و غیره نیز شیوع می‌یافت آنهائیکه امکان خروج داشتند از شهر بدر رفته بدهستانها، مخصوصا در کوهپایه‌ها، روی می‌آوردند و بدان‌وسیله، بدون آنکه بعلّت علمی آن آگاه باشند از ابتلای به بیماری در امان می‌ماندند.
آنچه درخور توجه است اینست که دهقانان آنروزگار از فطرت نیک انسانی بهره زیادی داشتند و با گرامی داشتن مقدم چنین مهمانان لاعلاج، برادروار با آنها یاری و همدردی می‌کردند. صد حیف که در این روح جوانمردی نیز در سنوات اخیر ضعف و فتوری راه یافته و سودجوئی مادی، گاهی توأم با ناجوانمردی در بعضی جا جانشین آن گشته است.
در سوم شهریور مذکور، آنانکه به دهستانها رفته بودند با مهر و محبت روستائیان روبرو گشتند و چند روزی از آن ایّام پراضطراب را در آنجاها گذرانیدند. آنان
ص: 13
می‌ترسیدند که اگر بشهر درآیند مورد بی‌مهری ارتش سرخ قرار گیرند و بنام آنکه «بورژوا» هستند از «کمونیستها» اذیّت و آزاری به بینند ولی چون کم‌کم به واهی بودن این تصوّر پی بردند بخانه و کاشانه خود بازگشتند.
با همه محبتها و مهمان‌نوازیهائی که دهقانان در حق اینان بعمل می‌آوردند باز اقامت در بیرون از مسکن و منزل مألوف برای آنها ناگوار بود و اضطراب و نگرانی روحی، آسایش واقعی را در آنجا از آنها سلب می‌نمود و بیخبری از آنچه در شهر می‌گذشت ناراحتی سنگینی در خاطر آنان بوجود می‌آورد.

استقرار ارتش سرخ در سربازخانه اردبیل:

در گفتارهای پیش گفته‌ایم که قبل از سلطنت رضا شاه «نارین‌قلعه» تاریخی، محلّ استقرار ساخلوی اردبیل بود. در اوایل سلطنت وی و مقارن با سازمان یافتن ارتش ایران، احداث ساختمانهای بخصوصی، برای «فوج 11 قهرمان اردبیل» در برنامه ارتش منظور گردید و در کنار شهر، در مجاورت جاده اردبیل به تبریز در محوطه وسیعی بناهای بزرگی برپا شد و بنام «سربازخانه» مورد استفاده هنگ اردبیل قرار گرفت.
این محیط کم‌کم وسعت یافت و حتی فرودگاه کوچکی نیز در جنوب آن بوجود آمد و این فرودگاه همان بود که روسها پس از ورود به اردبیل، در نشست و برخاست هواپیماهای جنگی خود از «باند» خاکی آن استفاده نمودند.
سربازخانه ابتدا محل استقرار «فوج 11 قهرمان اردبیل» بود. فوجی که با عشق و علاقه سرهنگ «کلبعلی خان» به بهترین وضع روز درآمد و در ارتش ایران اسم و رسمی یافت. بعدها که ساخلوی اردبیل به تیپ و سپس، یعنی اواخر سال 1319 خورشیدی، به لشگر توسعه یافت این محوطه مرکز لشگر شد.
روز سوم شهریور، ارتش شوروی پس از ورود بشهر، سربازخانه را نیز اشغال کرد ولی چون شب فرارسید بنا بمقتضیات حالت جنگی، آنجا و نقاط دیگریرا که در اختیار گرفته بود، رها کرده از شهر بدر رفت. از فردای آنروز، که سربازخانه آماده و ملاحظات
ص: 14
تأمینی از جهت استقرار در آن فراهم گردید، آندسته از سپاه روس، که می‌بایست در این منطقه بماند، بدانجا نقل مکان کرد و تا اواسط اردیبهشت‌ماه 1325 خورشیدی، که ارتش سرخ ایران را تخلیه نمود، سربازخانه را در تصرف داشت.

تشکیل پایچراغها و شبگردی در محلات برای تأمین امنیت:

صبح روز دوشنبه سوم شهریورماه 1320 با وجود حمله هواپیماهای شوروی باردبیل، ادارات دولتی کما فی السابق تشکیل یافت و کارمندان آنها، هرچند که مراجعینی نداشتند، طبق مرسوم در سرکار خود حاضر شدند و گرچه از ترس «تأمینات شهربانی» امکان گفتگو در باب حمله روسها نداشتند بااینحال دو سه ساعتی در اطاقهای خود باقی ماندند و چون خبر حمله ارتش سرخ در شهر شیوع یافت و بازار و دکانها تعطیل گردید آنها نیز محلّ کار خود را ترک کردند و بدینطریق ادارات دولتی و سازمانهای دیگر نیز بلاتکلیف بسته شدند.
شک نیست که با چنین واقعه‌ای کلانتریها نیز قادر بانجام کاری نبودند و افسران و پاسبانان آنها، مثل افراد شهربانی بخانه‌های خویش بازگشته تغییر لباس دادند و با نگرانی از سرنوشت خود درصدد یافتن پناهگاهی برآمدند. در نتیجه شهر بکلی فاقد پاسدار و نگهبان قانونی گشت و تزلزل امنیّت عمومی مسئله نگرانی‌آوری برای ساکنین آن بوجود آورد.
در چند روز اول حادثه‌ای پیش نیامد و شاید بدانجهت بود که افراد ناباب نیز بر اثر سرعت پیشامدها مبهوت گشته گوئی از تصرف شهر خود بوسیله ارتش بیگانه کریخت شده بودند، ولی دو سه روز دیگر، که تقریبا وضع بصورت عادی بازمی‌گشت، تأمین امنیّت مردم، بویژه در شبها، که شهر بعلت خاموشی چراغها در ظلمت و تاریکی فرو می‌رفت، مورد توجه بزرگان محلّ قرار گرفت و سرانجام هرمحله برای خود قرارگاهی ترتیب داد و از جوانان و مردان ساکن محلّه، با تعیین نوبت مشخص، دسته‌های سیّاری بوجود آورد که شبها با چوب و چماق در کوچه‌های محلّه می‌گشتند و بجای پاسبانان رسمی، برای صیانت خانه‌ها از تجاوز برخی نابکاران احتمالی پاس می‌دادند.
محلّی را که بعنوان قرارگاه این شبگردان انتخاب می‌شد «پای چراغ» می‌گفتند و
ص: 15
در آنجا وسایلی مثل چای و بخاری برای استراحت کسانی که از گشت بازمی‌گشتند، مهیّا می‌ساختند.
اطلاق این نام بدان قرارگاهها در آنروز صورت نگرفت بلکه از سالها پیش این کلمه یک عنوان شناخته شده بحساب می‌آمد و تا آنجا که بنظر می‌رسد بدوران جنگ بین الملل اول مربوط می‌گردد. زیرا بگفته سالخوردگان در آن ایام هم این شهر بوسیله نیروهای بیگانه اشغال گردید و پاسداریهائی برای حفظ نظم و امنیّت از طرف اردبیلیان آنروز بوجود آمد و این نام بوسیله آنان، برای قرارگاههای پاسداران بکار برده شد.
پای چراغها مدّتی برجای ماندند و تا روزیکه کلانتریها از نو تشکیل یافته رشته انتظامات را در دست گرفتند بحراست از محلّات و خانه‌های مردم پرداختند.

رفع حالت جنگی نیروهای مهاجم و تشکیل مجدّد شهربانی و کلانتریهای اردبیل:

تبلیغات ارتش ایران در دوران قبل از شهریور 1320، در باب قدرت رزمی و وسایل جنگی آن بسیار قوی بود و تا آنجا اثر داشت که «از لحاظ داخلی» مردم ایران آنرا شکست‌ناپذیر می‌دانستند و «از حیث جهانی» نیز دول منطقه آنرا یک نیروی مقتدر بحساب می‌آوردند. بویژه آنکه دولی مثل ترکیه، عراق و افغانستان نیز با انعقاد پیمان سعدآباد با آن اتحّاد داشتند.
بهمین ملاحظات ارتش شوروی هنگام حمله بایران، با وجود آنکه به سپاه و تجهیزات خود در جبهه جنگ با آلمان، نیاز مبرمی داشت و با آنکه از طرف دولت انگلستان اطمینان کاملی در باب بی‌اثر گذاشته شدن پیمان سعدآباد بدست آورده بود، بااینحال برای آنکه غافلگیر نشود و در حال مبادا «نیروی مقتدر ارتش ایران و هم‌پیمانان؟!» را درهم بشکند با تعداد زیادی سرباز و انواع مختلف سلاحهای جنگی حمله خود را آغاز کرد ولی چون ارتش ایران بر اثر خیانت
ص: 16
سرانش، که بقول جراید آنروز دست‌نشاندگان سیاست انگلستان بودند، در همان لحظات اوّلیه متلاشی گشت نیازی برای استفاده از آنها پیدا نشد.
تدابیر نظامی مدتها پس از فروکش کردن حالت حمله نیز فرماندهان شوروی را از هرگونه آمادگی رزمی باز نداشت و یکانهای ارتش سرخ را در ایران، و بالطبع در اردبیل، بحال آماده‌باش نگه داشت، ولی با گذشت روزگار، بویژه وضع قرارهائی با دولت ایران، و کسب اطمینان از اینکه هیچ خطری، اعم از نیروی نظامی یا دستجات چریکی، آنها را تهدید نمی‌نماید، روسها کم‌کم قسمتهائی از ارتش خود را بجبهه جنگ با آلمان اعزام داشتند و ساخلوی خود را در این شهر بحدّاقل ممکن تقلیل دادند.
کار این دسته از سربازان روسی برقراری رابطه با یکانهای مستقر در نقاط دیگر بود و مثل دیگر ساخلوهای شوروی در شهرهای ایران، امنیّت پشت جبهه را تأمین می‌نمود.
آنها بظاهر با مردم و ساکنان شهر کاری نداشتند و در مسائلی مثل امنیّت سکنه و تأمین وسایل رفاه مردم عملی انجام نمی‌دادند. و گرچه همه امور منطقه طبق صوابدید کنسولخانه شوروی در اردبیل، که پس از سوم شهریور تشکیل یافت، انجام می‌گرفت با اینحال کلیه این امور را از وظایف سازمانهای دولتی ایران می‌دانستند و خود در آنها مداخلاتی نمی‌کردند.
امنیّت یکی از کارهای فوری و ضروری بود و برای تأمین آن تشکیل شهربانی لازم می‌نمود. از اینرو با موافقت فرمانده پادگان و مأموران سیاسی شوروی در تهران و اردبیل، شهربانی این شهر با دو کلانتری از نو تشکیل یافت و تعدادی تفنگ و فشنگ در اختیار آنها گذاشته شد و آنعده از افسران و پاسبانان که در شهر مانده بودند بخدمت دعوت گردیده با پوشیدن لباس رسمی، بر مبنای مقررات قبلی کار خود را آغاز نمودند.
سابقا گفته‌ایم که هنگام حمله روسها بایران، شخصی بنام «حسنعلی شهروزی» فرماندار اردبیل بود. او که بر اثر وضع حمل همسرش نتوانست مثل افسران ارتش و دیگر مأموران عالیرتبه دولتی فرار کند اضطرارا در این شهر باقی ماند و با موافقت روسها بعنوان فرماندار کماکان مرجع امور منطقه گردید. ولی با دگرگونی اوضاع و تفاوت موقعیت جدید، با دوران قبل از حمله روسها، مأموریت شخص دیگری لازم بود تا متناسب با
ص: 17
اوضاع روز عمل کند و در راه نجات وطن از این پیشامد تأثربار، بنحو شایسته‌ای کوشش نماید. از اینرو پس از آنکه کارها اندکی عادی گشت و راه آمدوشد بین اردبیل و تهران باز گردید شهروزی از این ولایت رفت و شخص باتجربه‌تر دیگری بنام «میرزا کریمخان مبصّر روشنی» بجای او فرماندار اردبیل شد.
کریمخان مرد مسنی بود و قبلا بعنوان مأمور وزارت خارجه مدتها در «عشق‌آباد» و قفقاز سابقه خدمت و آشنائی با روسها و خلقیّات آنها داشت. این بود که روسها او را محترم می‌داشتند و بمقدار زیادی بدو اعتماد می‌کردند و چه‌بسا که موافقت روسها و ابراز قبلی چنین اعتمادی از ناحیه آنها، از عوامل مؤثر در انتخاب او بفرمانداری اردبیل بود. زیرا در آنزمان دولت ایران سعی داشت که مأموران ولایات تحت اشغال نظامی بیگانه را با صلاحدید آنها برگزیند تا در عمل مشکلی پیش نیاید. کریمخان پس از ورود باردبیل توانست با آنها حسن روابط برقرار نماید و گرفتاریهائی را که بین عمّال دولت، یا مردم اردبیل با مأموران و سربازان شوروی در این منطقه پیش می‌آمد بنحو شایسته‌ای برطرف سازد . اقدامات او در تحکیم موقعیت شهربانی و کلانتریها بسیار مؤثر افتاد و تشکیل پادگان نظامی ایران در اردبیل نیز بمقدار زیادی با تلاشهای او صورت گرفت.

ورود نیروی نظامی ایران و تشکیل مجدد پادگان اردبیل:

در مجلد دوم اشاره کرده‌ایم که «سرتیپ قادری» فرمانده لشگر 15 اردبیل، ظهر روز یکشنبه دوم شهریورماه 1320 محلّ خدمت خود را رها کرده باتفاق خانواده‌اش رهسپار تهران گردید. از اینرو پادگان اردبیل در روز حسّاس سوم شهریور وضع بلاتکلیفی یافت و چون سربازخانه مورد حمله هوائی روسها قرار گرفت سربازان هرقسمت بصلاحدید فرمانده خود و بدون هدف از آنجا خارج شده بسمت ارتفاعات
ص: 18
«صائین» براه افتادند و پس از آنکه با بدترین وضع و بدون هیچگونه نقشه و برنامه و خورد و خوراک مقداری راه رفتند بالاجبار سلاحهای خود را در بیابانها ریختند و درجه‌داران و سربازان، با درآوردن لباسهای رسمی خود و غالبا با یک پیراهن، بخانه‌های خویش در شهر یا روستاها بازگشتند.
امروز که چهل سال از آن تاریخ می‌گذرد بیاد آوردن وضع سرگردانی بویژه آوارگی و مراجعت سربازان با آن هیئت و کیفیت، اشک در دیدگان آدمی می‌آورد و خیانت اولیای مملکت، بدین سرزمین و مردم آن، ناخودآگاه زبان آدمی را بنفرین و لعن بر آنها می‌گشاید و از خدا می‌خواهد که چنین وضعی هرگز برای ارتش ایران پیش نیاید.
باری سلاحهای آنروز ارتش ایران غالبا تفنگ «برنو» و مسلسل کوهستانی بود که با قاطر حمل می‌شد و در اردبیل چند عراده توپ نیز وجود داشت که بنا بنوشته‌های جراید آنروز جدیدا از تهران باین شهر فرستاده بودند در حالیکه گلوله‌های آنها بپادگانهای دیگر در شرق کشور ارسال شده بود. تفنگهای مزبور و فشنگهای آنها بهترین هدیه‌ای بود که در این گیرودار نصیب روستائیان، بویژه شاهسونها و عشایر، گردید و قسمت اعظم آنها در همان روزهای اول بوسیله آنان از بیابانها جمع‌آوری شده ناپدید گشت.
بدست افتادن این سلاحها و از بین رفتن پاسگاههای ژاندارمری، که حافظ امنیت در خارج از شهرها بود، ببعضی از اشرار مجال داد تا در بیابانها دست بتعدّی و آزار باز کنند و با حمله بمسافران و روستاهای منطقه، ناامنی‌هائی بوجود آورند. یا برخی از آنان مثل «ممش خان» خلخالی درصدد بدست آوردن حکومت منطقه و کسب قدرت سیاسی و نظامی بزرگتری برآمده با مسلح کردن جمع معتنابهی از طرفداران خود، مشکلاتی برای دولت ایران و نگرانیهائی برای قشون اشغالگر در پشت جبهه‌های جنگ ایجاد کنند.
فرماندهان شوروی بنا بمصالحی مایل نبودند که در اینموارد مستقیما دخالت کنند و علاوه بر تلفاتی که در جبهات جنگ داشتند در پشت جبهه نیز خود را با چنین دستجاتی درگیر سازند. بدینجهت مصلحت در آن دیدند که این طغیانها را با دست خود ایرانیها فرو نشانند و بآرتش از هم پاشیده ایران، در مقیاس کوچکی که برای آنها قابل «کنترل»
ص: 19
باشد، اجازه تشکیل و استقرار مجدّد در اردبیل و آذربایجان بدهند و آتشهائی را که ممکن بود بوسیله ملّی‌گرایان، یا فعالیتهای طرفداران آلمان در ایران، در مبارزه با اشغالگران روشن شود بدست آنها خاموش سازند.
در اجرای این منظور بود که سرهنگ «جان‌پولاد» نامی از افسران آذربایجانی ارتش ایران، همراه با تعدادی افسر و درجه‌دار و سرباز که جمعا بالغ بر دویست نفر می‌شدند، در میان استقبال پرشور مردم بدین شهر آمد و چون سربازخانه در تصرف ارتش سرخ بود سالاریه را، که ساختمان کوچکی در ضلع شرقی باغملّی بود، در اختیار گرفت و کم‌کم از بناهای نیمه‌تمامی که در محلّ نارین‌قلعه سابق احداث گشته بود، و امروزه محلّ استقرار بیمارستان بو علی و شهرداری اردبیل است، نیز استفاده کرد.
ما یکبار دیگر نیز در مجلد دوم این کتاب گفته‌ایم که استقلال هرکشور برترین ناموس مردم آن کشور است و ارتش ملّی مظهر این مجد و عظمت می‌باشد. از اینرو روزیکه ستون مزبور به شهر می‌رسید مردم با شور و شوق فراوان دکان و بازار را بسته به پیشواز شتافتند و زن و مرد، بزرگ و کوچک، صفهای طولانی در مسیر آن تشکیل داده با هلهله و شادی از آنان استقبال کردند.
یادآوری این صحنه، شور و هیجان مردان و زنان روس را بخاطر می‌آورد که پس از شکست آلمان نازی، در جنگ جهانی دوم، و هنگام ورود سربازان ارتش سرخ به آبادیها و مناطق آزاد شده خویش، از خود نشان می‌دادند با این تفاوت که هنوز اردبیل از اشغال بیگانه آزاد نشده بود.
ما وقتی در اینباب می‌اندیشیم که اردبیلیها از ورود ارتش خود بشهر خویش خوشحال می‌شوند؛ مردم «اوکراین» از آزاد شدن سرزمینشان، از اشغال آلمانها، شادمان می‌گردند؛ «ویتنامی» ها از طرد مهاجمان آمریکائی از کشور خود احساس غرور می‌کنند؛ الجزایریها از راندن فرانسویهای استعمارگر از میهنشان مسرور و شادمان می‌شوند و ... چنین می‌پنداریم که وطن‌دوستی یک امر غریزی و یک ودیعه الهی برای انسانهاست و حتی حیوانات نیز بدون استثناء به چنین امری سخت پایدارند و برای
ص: 20
صیانت لانه و کاشانه خود بقدر توانائی قیام می‌نمایند.
بهرحال پادگان اردبیل کم‌کم وسعت یافت و با فرونشانیدن قیامها و ناآرامیها، موقعیت خود را در منطقه بدست آورد و بتدریج از جهت تشکیلاتی، از گردان به هنگ و سرانجام بصورت یک تیپ درآمد و تا روز 23 آذرماه 1324 خورشیدی، که بالاجبار تسلیم دموکراتهای آذربایجان شد، عامل بزرگی در راه حفظ امنیّت و مهمتر از همه سبب دلگرمی و تقویت روحیه وطندوستان شهرستان گردید.

قحطی مصنوعی در اردبیل:

بنظر مردم اردبیل قحطی یکی از بلیّات آسمانی است که در طول تاریخ گاه‌وبیگاه در این منطقه بظهور رسیده و سبب گرفتاری مردم و از بین رفتن نفوس کثیری گردیده است.
ما مجال نیافته‌ایم که همه کتابها و نوشته‌های گذشتگان را در اینمورد بخوانیم و دوره‌های نزول این بلیّه را در این منطقه، تا آنجا که احیانا در آنها ثبت و ضبط شده است، استخراج کرده در اینجا بیاوریم ولی جسته‌گریخته از برخی از آنها اطلاعاتی یافته‌ایم و مثلا می‌دانیم که در سال 979 هجری قمری قحطی شدیدی در این منطقه بروز کرده و بر اثر آن و نیز شیوع طاعون «سی‌هزار کس در این ولایت تلف شده است» .
در جلد اول این کتاب نیز به قحطی سختی در سال 1288 هجری اشاره کرده و هلاک جمعی از مردم را بر اثر آن یاد کرده نوشته‌ایم که این قحطی بواسطه عظمت مصیبت، خود مبداء تاریخی برای باقیماندگان آن بلیّه گردیده بود. همچنین از قحطی‌های مهلک دیگر «جفته‌ئیلی» و «اوچ‌تومن‌لیک» یاد کرده گفته‌ایم که دوّمی در اواخر جنگ بین الملل اول و سالهای 1334 و 1335 هجری قمری ظاهر شد و این ناحیه و قسمتهای بزرگی از ایران، از نزولات آسمانی محروم گشت تا بدانجا که نان در اردبیل یک من محلّی، که ببهای دهشاهی فروخته می‌شد، به سه تومان، یعنی شصت برابر گرانتر رسید و بدین‌سبب سالهای مذکور به «اوچ تومن‌لیک‌ئیلی»
ص: 21
معروف و مبداء تاریخی برای مردم این شهر گردید.
در تمام این قحطی‌ها عامل اصلی قهر طبیعت و نبودن محصول بود. بدینمعنی که در این سالها در اردبیل و نقاط مجاور بارندگی کم می‌شد و یا اصولا بقول سعدی آسمان آنقدر بر زمین بخیل می‌گشت که آنچه هم که زارعین از گلوی خود بریده بصورت تخم در زمین می‌افشاندند بر اثر نبودن برف و باران لب تر نمی‌کردند. در نتیجه مردم مواجه با فقدان مواد غذائی می‌شدند و اگر این بلا یکی دو سال طول می‌کشید بناچار شهر و دیار خود را رها کرده دسته‌دسته بنقاط دیگر کوچ می‌نمودند و یا از گرسنگی و امراضی که بر اثر بی‌غذائی بروز می‌کرد، گروه‌گروه بهلاکت می‌رسیدند. اما قحطی سال 1320 خورشیدی و سنوات بعد از آن معلول قهر طبیعت نبود بلکه مصیبتی بود که بطور مصنوعی بوسیله نیروهای مهاجم برای مردم بی‌پناه بارمغان آمد.
اردبیل اصولا، منهای سالهای استثنائی که بارندگی نشود، منطقه غلّه‌خیز است و بخشهای اطراف آن، بویژه مغان، ارشق و دامنه‌های سبلان و باغرو از حیث تولید غلّه از مناطق مستعد ایران بشمار می‌آیند و گاهی، حتّی در زمانهائی که اصول کشاورزی جدید در آنها معمول نبود، سالانه دهها هزار تن گندم و جو از آنها صادر می‌شد.
در آن سال نیز اردبیل و اطرافش محصول خوب داشت و مقدار زیادی در انبار مالکان و تجار جمع‌آوری گشته در آستانه فروش و صدور بنقاط دیگر بود. این سیاست انگلیس و نیاز روس‌ها بود که متفقا بمرحله اجرا درآمد و مردم را دچار مشقات تحمّل‌ناپذیر ساخت.
این گفته منسوب به انگلیسی‌هاست که بنظر آندولت استعماری، برای تسلط و حکومت بر مردم ایران، باید آنها را گرسنه نگاه داشت و در مورد عربها عکس آن رفتار نمود. آنها در نتیجه قریب به دو قرن تسلط بر ملل شرق میانه، بدین امر اعتقاد یافته‌اند که ایرانیها اگر سیر باشند سر بطغیان و شورش برمی‌دارند ولی عربها اگر گرسنه بمانند چنین می‌کنند.
این بود که بعد از شهریور 1320 این روش را بشدت در ایران بمرحله اجرا درآوردند و بیشتر شهرها منجمله اردبیل را با یک قحطی مصنوعی مواجه ساختند.
در آنزمان جنگ در حدّ اعلای شدت بود و نیروی آلمان در جبهه‌های شرق و غرب
ص: 22
روزگار را بر متفقین تیره کرده بود. در نتیجه نیروی انسانی اینها، بویژه روسها، که با شدت تمام مورد حمله بودند و بار سنگین جنگ و تلفات آنرا بر دوش می‌کشیدند، صرف امور جنگی می‌شد و برای کشت و برداشت و تأمین نیازمندیهای غذائی امکان کمتری باقی بود و از اینرو غلات موجود در اردبیل غنیمتی برای آنها بحساب می‌آمد. این بود که از یکهفته بعد از استقرار ارتش سرخ در اردبیل، انبارهای غلات، اعمّ از دولتی یا خصوصی بدست آنها افتاد و کاروان کامیونهای روسی شب و روز گندم و جو و هرگونه دانه‌های خوردنی را که موجود بود، بار کرده از این شهر برد و آنچه را که برای خوراک خود اهالی لازم بود برای مصارف آنها بروسیه انتقال داد.
روسها تنها بغلّات و حبوبات نیاز نداشتند بلکه تعداد زیادی گاو و گوسفند و حتی اسب و الاغ را نیز خریداری کرده گوشت آنها را بصورت «کنسرو» درآورده در حلبی‌های بزرگ برای سربازان خود به جبهه‌های جنگ می‌فرستادند.
امّا انگلیسیها که هندوستان و استرالیا و کانادا را در اختیار داشتند از حیث مواد خوراکی کمتر تحت فشار بودند لذا از راه موذیگری بطریق دیگری مردم را در تنگنا قرار می‌دادند بدینمعنی در نقاطی که بتصرف درآورده بودند مایحتاج عمومی را ببهای گزافی خریداری کرده معدوم می‌نمودند و سکنه را بدینوسیله برای تهیه نان و سایر ضروریات زندگی مشغول می‌داشتند تا مبادا فراغتی پیدا کنند و درصدد اقدامات ایذائی علیه مهاجمین برآیند و یا در امر حمل‌ونقل سلاحهای آمریکائی، که از طریق ایران بروسیه فرستاده می‌شد، مشکلاتی ایجاد نمایند.
انگلیسی‌ها خرمنهای غلات را با بهای گزاف، که با اسکناسهای تازه ایرانی می‌پرداختند، خریداری کرده در همانجا آتش می‌زدند و مایحتاج دیگر مردم نظیر روغن و لبنیات را با تطمیع فروشندگان ابتیاع نموده در رودخانه‌ها و بیابانها از بین می‌بردند و شنیدنی است که گفته می‌شد آن اسکناسها، که آنها بابت بهای اجناس مذکور می‌پرداختند، بدون آنکه بانکملّی ایران، ناشر قانونی آنروز اسکناس در ایران، اطلاع داشته باشد، در انگلستان چاپ و بوسیله ارتش و دیگر مأموران آندولت در این کشور در
ص: 23
جریان خریدوفروش گذاشته می‌شد.
باری قبل از سوم شهریور 1320 آرد مصرفی نانوایان اردبیل بوسیله اداره غلّه تأمین و توزیع می‌گردید ولی پس از بهم خوردن رشته کارها نانوایان خود درصدد تهیّه آرد برآمدند و در نتیجه نظم پخت نان و فروش آن نیز مختل گردید و قحطی و کمیابی بتدریج قیافه کریه خود را نشان داد.
قحطی علاوه بر آثار شومی که دارد، اصولا یکنوع حرص و آز توأم با نگرانی، در مردم بوجود می‌آورد و میزان احتیاج را نیز بیشتر می‌گرداند. در موارد فراخی آدمی در شبانه روز حدّاکثر با یک کیلو نان تغذیه می‌گردد بدون آنکه احساس احتیاج نماید. ولی چون نام قحطی بمیان آید گوئی مرض جوع پیدا می‌شود، همگانی می‌گردد. روزبروز بر دامنه‌اش می‌افزاید و انسان هرچه بیشتر می‌خورد اشتهای بیشتری می‌یابد و بجای آنکه سیر شود چشمش بدنبال غذا می‌ماند.
علیرغم تصورات علمای اخلاق، انسان هرچه باشد حیوان است و حیوانیت باصطلاح منطقی‌ها حقیقت وجودی او را تشکیل می‌دهد. حیوان خوی و خصلت خاصی دارد که در انسان بوسیله اصول اخلاقی تلطیف شده اعتدال می‌یابد. اخلاقیات مانند رنگ و روغن در بناها، ظاهر آنها را زیبا می‌سازد ولی نمی‌تواند واقعیتها را دگرگون نماید و مثلا اساس دیوارها را، که از آجر و خاک و سیمان و غیره است کلا برنگ و روغن مبدل گرداند. بدین‌سبب است که در جوامع بشری رعایت اصول اخلاقی تابع منافع شخصی آنها می‌شود. در ایام عادی نفع هریک از افراد جامعه در حفظ حدود و حقوق دیگران است ولی هنگامی که منافع او مورد تعارض قرار گیرد و یا بدائی پیش آید که نظام جامعه را از هم بگسلد، حبّ ذات و خویشتن دوستی آدمی را، ولو آنکه در مراحل عالی تمدن و اخلاق باشد، باصل حیوانی خویش برمی‌گرداند و فرشتگان مهربان را بصورت درندگان دیوسیرت متظاهر می‌سازد.
نمونه این کار در تاریخ بشریت زیاد است. در سال 70 میلادی «تیتوس» رومی
ص: 24
«اورشلیم» یا بیت المقدس امروزی را محاصره کرد. شهر دچار کمبود غذا شد و هر گونه خوردنی نایاب گشت. روزی سربازان مدافع شهر بوی کبابی از خانه زنی بنام مریم، که از اشراف بود، شنیدند و چنین پنداشتند که برای او تهیه آن غذای مطبوع میسّر گشته است. او را تهدید کرده غذا خواستند. مریم که از شدت مصائب جنونی بوی دست داده بود بقایای جسد کودکی را پیش آورد و گفت بگیرید کباب از اینست. این فرزند من است. شما هم بخورید. سربازان وحشت‌زده عقب رفتند. مریم گفت بخورید مگر شما از مادرش حساستر هستید؟ این بگفت و بر زمین افتاده جان سپرد.
در عصر ما نیز که دوران آتم و تکامل علمی و اخلاقی انسان قرن بیستم است شواهدی از آن بچشم می‌خورد. در جنگ جهانی دوم شهر لنین‌گراد پایتخت سابق «رومانوف» ها در روسیه و دومین شهر بزرگ و متمدن آن کشور بمحاصره ارتش آلمان نازی درآمد. ساکنان آن شهر شجاعتها کردند و تا آخرین لحظه از ورود ارتش نازی بدانجا جلو گرفتند. مهاجمان آنجا را بمحاصره کامل درآوردند و راه آمدوشد را بر آنها بستند. رفته‌رفته ذخیره شهر کم شد و زمانی رسید که خواربار نایاب گردید. نیازها بیش از تحمل گشت و طاقتها طاق گردید. گرسنگی از حدّ گذشت و حبّ ذات بصورت خوردن گوشت همدیگر، در چنین مردان و زنان فداکار ظهور و بروز نمود. کوچه‌ها و خیابانها پر از اجساد مردگان بود ولی سرمای سخت آنها را سخت‌تر از سنگ و آهن کرده بود و وسیله‌ای برای گرم کردن و نرم نمودن آنها نبود. کسانی از مردم متمدن این شهر، برای بقای حیات خویش غروبها در معابر کمین می‌کردند و در تاریکی شب دیگرانی از عابران را، که بیخبر از کنار آنها می‌گذشتند بهلاکت می‌رسانیدند تا با گوشت نرم و قابل خوردن آنها گرسنگی خود را، ولو برای یکروز برطرف سازند. کاریکه از درندگان جنگل نیز نسبت بهمنوعان آنها سر نمی‌زند.
بنوشته «دارف» از اهالی خود لنینگراد خوردن گوشت مرده‌ها یک امر عادی گشته
ص: 25
بود و شنیدن این مطلب برای ما شاید جنبه داستان پیدا کند که در آن شهر چنانکه نوشته‌اند مردی به پای زن مرده‌اش طناب بسته بهرجا که می‌رفت آنرا با خود می‌کشید زیرا زمین یخ بسته بود و نمی‌توانست جائی را کنده آنرا زیر خاک پنهان سازد و از رها کردن آن نیز بیم داشت که مبادا همشهریانش او را بخورند.
اردبیلیان در آنروزها برای خریدن نان بدکانهای نانوائی می‌ریختند و از ترس گرسنه ماندن بهمدیگر سبقت می‌کردند و چون پخت نان، برخلاف امروز که با نفت و بسرعت انجام می‌گیرد، با تپاله یا هیزم صورت می‌گرفت زمان بیشتری برای پخته شدن و درآمدن از تنور لازم داشت و این خود علت دیگری بر تجمع مردم می‌گردید و در جلوی دکانها ازدحام بزرگی بوجود می‌آورد. هرکس تلاش داشت بهر نحوی که بتواند نانی بدست آورد ولو آنکه حق دیگران را ضایع و یا دست و پای آنها را با زور و فشار خود آزرده سازد و طبیعی است که در این گیرودار تنومندها و زورمندان موفق بگرفتن نانی می‌شدند و افراد عاجز، یا زنان محجوب، چه‌بسا که از صبح تا غروب جلوی دکانها می‌ایستادند و شب‌هنگام با دست خالی بخانه بازمی‌گشتند.

ترتیب جیره‌بندی نان و برقراری پته:

چون چنین وضعی قابل دوام نبود قرار شد که مردم بصف ایستاده نوبت بگیرند ولی بسبب خریدهای اضافی و کمی مقدار آرد وقتی نوبت به وسط صفها می‌رسید خمیر تمام می‌شد و یأس و درماندگی، توأم با خشم و عدم رضایت بر وجود مشتریان مستولی می‌گشت.
گروهی از مردم، برای آنکه جای مناسبی در صفها بدست آورند، از نیمه‌های شب براه می‌افتادند و حتی در زمستان سخت، با وجود سرمای شدید، زن و مرد خواب و راحت را بر خود حرام کرده در برابر دکانهای دربسته نانوایان بصف می‌ایستادند تا وقتیکه صبح شود و دکان باز و پخت آغاز گردد در اوایل صف باشند و بتوانند نانی بدست آورند.
این کار نیز دردها را دوا نکرد بویژه آنکه گاهی صحبت از برخی مفاسد اخلاقی هم بمیان می‌آمد و مردم را ناراحت می‌نمود. مشکلات موجود جمعی از بزرگان شهر را بر آن
ص: 26
داشت که با رؤسای ادارات دولتی در مجلسی بنشینند و برای رفع این گرفتاری مآل‌اندیشی کنند. این نشست مؤثر افتاد و در نتیجه پیشنهاد اینان طرح جیره‌بندی تصویب گردید و مقرّر شد که بوسیله ریش‌سفیدان محلّات از خانه‌ها و تعداد اعضای خانواده‌ها صورت‌برداری شود و ورقه‌ای بنام پته «په- ته» که حاوی نام و مشخصات رئیس خانوار و تعداد افراد خانواده و نشانی محل سکونت آنها باشد بهریک از آنان داده شود. آنگاه اداره غلّه، با احتساب روزانه یک کیلو نان برای هرنفر، آرد لازم را در اختیار نانواها قرار دهد.
برای آنکه ازدحامی صورت نگیرد خانواده‌های محلّات را بتعداد معیّنی بین نانوائیهای محل تقسیم کردند و صورت مشخصی از آنها را بنانوای مربوط دادند تا فقط بکسانی که نام آنها در آن صورتهاست از پخت آن دکان، و در برابر پته، نان بفروشد و بدینوسیله سهمیه همه محفوظ بماند.
در نتیجه، آن اجتماع و ناراحتی از بین رفت و هرکس با شناختن نانوائی مربوط، هر ساعتی از روز که فراغت می‌یافت، با در دست داشتن پته بدانجا مراجعه کرده براحتی نان خانواده خود را دریافت می‌نمود.

کمیابی مایحتاج عمومی:

با همه این احوال مایحتاج عمومی روزبروز کمتر می‌شد زیرا آنچه در داخل تولید می‌گشت با مشکلاتی که ناشی از اشغال کشور بود مواجه می‌گردید و آنچه هم که از خارج می‌آمد بر اثر جنگ در جهان، ساختن و آوردن آنها غیرممکن می‌نمود.
در آن تاریخ کشت چغندرقند کم‌کم در ایران رواج می‌یافت و تعداد کارخانه‌های قند معدود بود. در نتیجه قسمت اعظم، و بلکه نزدیک بتمام، قند و شکر مصرفی از خارج تهیه می‌گردید و چون ملّت ایران، بویژه ساکنان آذربایجان، بخوردن چای عادت دارند این مواد از لوازم زندگی روزمرّه آنان بشمار می‌آمد. ولی کمبود زمینه روزبروز بیشتر می‌شد و قیمتها بطور نامطلوبی بالا می‌رفت و با قدرت خرید مردم فاصله بیشتری پیدا می‌کرد.
ص: 27
در اواخر مرداد 1320 قیمت قند و شکر در اردبیل کیلوئی در حدود هشت ریال بود ولی طولی نکشید که مظنّه به کیلوئی 15، 30، 45، 60 ریال رسید و خرید و مصرف آن برای توده مردم متعذر گردید و کشمش و سبزه جای آنها را گرفت و این مواد نیز، که قسمت اعظم آنها از مراغه می‌آمد، بر اثر ازدیاد تقاضا بر میزان عرضه، ترقی قیمت یافت.
ولی درعین‌حال گره‌گشای نیاز مردم از حیث صرف چائی شد.
قماش نیز از جمله مایحتاج عمومی بود و در آن‌زمان بهترین چیتها ساخت کارخانه «پراخوروف» بود که از روسیه وارد می‌شد و بمناسبت رنگهای ثابت و دوام جنس قسمت عمده بازار مصرف این شهر را در اختیار داشت. هرمتر آن قبل از اشغال ایران حدود یک تا دو ریال فروخته می‌شد ولی با ورود متفقین این مبلغ نیز بالا رفت و توأم با کمیابی جنس بهای آن تا ده و پانزده برابر افزایش یافت.
در آنزمان در ایران یکنوع سیگار بیش از دیگر انواع آن رواج داشت و بنام «اشنو» در پاکتهای ده عددی بقیمت دهشاهی عرضه می‌شد. آنهم در اندک‌زمانی ترقی کرد و هرپاکت آن اگر پیدا می‌شد به پنج ریال رسید. زغال چوب که از چندفرسخی شهر و از جنگل می‌آمد از هر من اردبیل یعنی شش کیلو 25/ 1 ریال به یکمن 7 ریال ترقی کرد. کره از کیلوئی 9 ریال به 20 ریال، عدس از شش کیلو 5/ 2 به 15 ریال و ... بالا رفت و دایره رفاه و آسایش روزبروز تنگتر گردید.
دارو سخت کمیاب شد و بهای آن بچندین برابر رسید. فرآورده‌های صنعتی مثل لوازم یدکی «ماشین» نایاب گشت و یکحلقه لاستیک «اتوموبیل» که قبل از جنگ به 50 تومان فروخته می‌شد به بیش از یکهزار تومان نیز بدست نمی‌آمد . کرایه‌ها ترقی کرد و مسافرتها محدود گشت. صادرات راکد ماند و رشته بازرگانی از هم گسیخت.
گرانی و بالا رفتن قیمتها امر متداولی است که در جوامع بشری جریان دارد و حتی
ص: 28
برخی از اقتصاددانان عقیده دارند که بر اثر این بالا رفتن قیمتها، قدرت خرید پول سیر نزولی طبیعی دارد و بطور متوسط سالانه شش درصد از ارزش آن کم می‌شود. با اینحال اثر آن در زندگی روزمرّه انسانها تقریبا غیرمحسوس می‌باشد زیرا درآمدها نیز متناسب با آنها تغییر و تبدیل می‌یابد و یکنوع تعادلی بین دخل‌وخرج بوجود می‌آورد. سختی گرانی و سنگینی بالا رفتن قیمتها وقتی محسوس و کمرشکن می‌شود که درآمد کم و یا خدای ناکرده هیچ باشد و کاری برای اشتغال افراد و تحصیل اجرت و مزد پیدا نشود، و در آن تاریخ وضع جامعه ایرانی، بخصوص در نقاطی مثل اردبیل، چنین بود و بیکاری بزرگترین عامل گرفتاری خانواده‌ها بشمار می‌آمد.
باری دولت مرکزی، که واحد درمانده‌ای بود و تمام همّت و وقت آن در کش‌وقوس مبارزات سیاسی صرف می‌شد، قادر بتأمین مایحتاج عمومی نبود و تلاش اعضای آن بجای رفع گرفتاریهای مملکت مصروف بندوبستهای سیاسی برای بقا در مقام وزارت و حکومت می‌گشت بدون آنکه اکثرا هم لیاقت و کفایتی برای این کار داشته باشند.
ما یکبار دیگر هم گفته‌ایم که بمدلول قانونی که یکی از دانشمندان اقتصادی در مورد پول بیان داشته و بنام او به قانون «کراشام» معروف گشته است گوئی در جوامع انسانی هم افراد بد و ناشایست اشخاص خوب و ارزنده را از گردش کارها بدور می‌دارند و خود میداندار امور می‌گردند.
او گفته است که در بازار خریدوفروش، پول بد همیشه پول خوب را از جریان خارج می‌کند و خود جانشین آن می‌شود. تجربه نشان می‌دهد که این گفته در بازار سیاست نیز صدق می‌کند و با ورود افراد ناباب و پشت‌هم‌انداز انسانهای صدیق و کارآمد خانه‌نشین می‌گردند. در آن ایام نیز آنانکه وطن‌دوست بودند و لیاقت و کاردانی داشتند حاضر بدستبوسی سفیران روس و انگلیس و آمریکا نگشتند و اخذ دستور از آنها را برای اداره امور کشور خود نپسندیدند. این بود که از جریان کارهای مملکت برکنار ماندند و میدان را برای یکمشت افراد جاه‌طلب و ای‌بسا صاحبان اغراض شخصی خالی گذاشتند چنانکه در سنوات و دوره‌های بعد نیز چنین شد.
ص: 29
ما از کشورهای دیگر اطلاعی نداریم ولی در ایران این امر را بصورت یک روش متداول در دستگاه اداری مملکت می‌شناسیم و بندوبستهای سیاسی، اداری، خانوادگی و نظایر آنها را جانشین اصل معروف «لیاقت و شایستگی» می‌یابیم و در هر دوره و زمانی، جمعی نالایق و ناتوان، یا مغرضان جاه‌طلب را، بر مبنای روابط، و نه ضوابط معقول و روشن، بر مسند حکومت متکی می‌بینیم. که بنام ملت حکم می‌رانند و درعین‌حال که قادر به برداشتن حتی قدمی در راه رفاه و سعادت آنها نیستند در گفتارها و پیامها همواره بنام خدمتگزاری بر مردم، منّتهای بزرگی بر سر آنان می‌گذارند بدون آنکه از آن مردم خجالت بکشند و یا از خدای آنها ذره‌ای بیندیشند.
دولتها، مدیران تشکیلات عظیم کشورند و باید روشن‌بین و مآل‌اندیش باشند و تمام جوانب تأمینات اجتماعی را، حتی با احتمالات یک در هزار همیشه منظورنظر دارند. نه آنکه وقتی بواقعه‌ای دچار آمدند بفکر چاره برآیند. صد حیف که دولتهای ایران، تا ما بیاد داریم، چنین بوده‌اند و برخلاف گفته سعدی برای علاج واقعه همواره بعد از وقوع آن اندیشیده‌اند.
در آن ایام دولت برای تسکین افکار عمومی ضایعات کارخانجات قند و شکر برخی از کشورها را بنام شکر زرد خریداری کرد و آنها را، که در موقع حمل نیز در آب دریا خیس شده بود، در شهرستانهائی مثل اردبیل از طریق جیره‌بندی و با یکدنیا منّت توزیع نمود. این شکر برنگ زرد و نمدار بود و بمیزان هرنفر 250 گرم در ماه بمردم فروخته می‌شد و چون بهمان شکل قابل استفاده نبود غالبا خریداران آنها را بقنّادها می‌دادند و با مقداری سرک، بجای آن آب‌نبات می‌خریدند. یا برخی از کدبانوها خود آنها را در منازل آب کرده قسمتی از رنگ و جرم آنرا با سفیده تخم‌مرغ می‌گرفتند و بشکل نبات درآورده برای صرف چائی آماده مصرف می‌ساختند.
این قحطی مصنوعی بطوریکه گفتیم اختصاص باردبیل نداشت بلکه از یکجهت و در شرایط آنروز، هنوز این ناحیه از نقاط بالنسبه مرفه ایران بشمار می‌آمد. زیرا دستکم دهقانان روزی خود را داشتند و اگر کمکی بشهریان نمی‌کردند چه‌بسا که در صف خریداران نان و ارزاق عمومی نیز برنمی‌آمدند. ولی در دیگر شهرهای مرکزی وضع
ص: 30
چنین نبود و با آن تفاوت داشت. بویژه در تهران که خود کشتزار و محصولات کشاورزی نداشت و محتاج ولایات بود و کمیابی خواربار در آن مشکلی برای دولت ایجاد می‌نمود.
در سال 1321 دولت مرکزی از این حیث سخت در مضیقه قرار گرفت و «معتصم- السلطنه فرخ» وزیر خواربار را برای تهیه گندم و آرد بآذربایجان و اردبیل فرستاد. او که بسان سرداران جنگی چکمه بپا کرده بود با یک روش خشن و تهدیدآمیز وارد اردبیل شد و با آنکه چند روزی به عید نوروز بیش نمی‌ماند، کسانی از مالکان را زندانی نمود. غافل از آنکه اینان اگر راه و چاه نگه‌داشتن و پنهان کردن گندم و جو را نمی‌دانستند هرگز بمقام والای مالکیّت در آنروزگار نمی‌رسیدند.

«پارتنّی» نویسی:

«پارتی‌Partie » یک لفظ فرانسوی است و در آن زبان بمعنی عضو و جزء می‌باشد و کلمه «پارتیزان‌Partisan » بمعنی هواخواه و طرفدار، که امروز در جهان سیاست بیشتر استعمال می‌شود، نیز از همین ریشه بحساب می‌آید. پارتنّی معادل این کلمه در زبان روسی است و چه‌بسا که ممکن است از آن لفظ فرانسوی مأخوذ باشد زیرا با علاقه‌ایکه خانواده سلطنتی «رومانف» بزبان فرانسه داشتند تعداد معتنابهی از کلمات آن زبان در روسیه مصطلح گشت و باقی ماند و هرآینه ممکن است پارتنی هم یکی از آن کلمات باشد و با تغییر یافتن شکل تلفظ بدینصورت درآید.
یکی دو ماه پس از ورود روسها این کلمه در اردبیل بر سر زبانها افتاد و چنین شایع گشت که هرکس علاقمند باشد می‌تواند در دسته پارتنی ثبت‌نام کند و جزو طرفداران شوروی‌ها درآید. ما متأسفیم که در آن ایام در اینباب کوتاهی کرده کمّ و کیف آنرا از کسانی که ثبت‌نام می‌کردند جویا نشدیم و لذا با پرس‌وجوهائی که بعدها دراینباره نمودیم چنین دریافتیم که کسانی از مهاجرین ایرانی که از روسیه آمده بودند در منطقه
ص: 31
«عالی‌قاپو» و «باغمیشه» دفتری دایر کرده افراد و دهقانانی را که علاقمند شوروی بودند، و ای‌بسا برای شرکت در جبهات جنگ آندولت با نازیها ابراز علاقه می‌کردند، ثبت‌نام می‌نمودند.
بگفته سالخوردگان از این کار چندان استقبال نشد و چندی بعد با گشایش دفتر حزب توده در اردبیل پارتنی‌نویسی خودبخود منتفی گردید. یکی از آگاهان آن ایام در گفتار خود اضافه می‌کرد که خود روسها هم از آن حمایت نکردند و طبق اشاره کنسول شوروی در اردبیل، بساط این کار برچیده شد.
مهاجران ایرانی، که ما در صفحه 38 جلد دوم این کتاب از آنها بنام «چروون» یاد کرده‌ایم با آمدن روسها، دو وضع متفاوت یافتند. گروهی از آنان که پول و ثروت داشته بکارهائی از قبیل تجارت و غیره می‌پرداختند از ورود روسها بیمناک گشتند و غالبا هم سرمایه و کسان خود را برداشته اردبیل را بقصد تهران و جاهای دیگر ترک کردند. اما دسته دوم که کم‌درآمدترین آنها بودند با دلّالی و دستفروشی و نظایر آنها امرارمعاش می‌نمودند. اینان برعکس، از آمدن ارتش شوروی احساس خوشوقتی می‌کردند و چون از دست مأموران اطلاعاتی شهربانی و ظلم و جور آنها بستوه آمده بودند این امر را فوزی عظیم می‌دانستند. همه‌جا طرفداری از دولت شوروی می‌کردند و حتی کسانی از آنان با مأموران «کنسولگری» و «کوماندانی» ارتش سرخ در اردبیل نیز همکاری می‌نمودند. اینان بعد از تشکیل رسمی شعبه حزب توده در اردبیل از گروندگان و گردانندگان فعال آن گردیدند و بعدها در فرقه دموکرات آذربایجان تقریبا کارها را قبضه نمودند. شک نیست که آشنائی آنها برسوم و عادات مردم شوروی و زبان آنها، در این بستگی‌ها اثر داشت و مأموران شوروی را نیز بانس و الفت با آنان وامیداشت.

گشایش شعبه حزب توده در اردبیل:

حزب توده تشکیلات سیاسی وسیعی بود که بعد از شهریور 1320 در ایران پایه‌گذاری شد و با اساسنامه و مرامنامه‌ایکه بزعم مؤسسان در طریق طرفداری از زحمتکشان، اعمّ از کارگر و کشاورز تنظیم شده بود شروع بفعالیت گسترده‌ای نمود.
ما در جای دیگر نیز بمقتضای مطالب مربوط گفته‌ایم که بعد از انقلاب اکتبر
ص: 32
1917 روسیه و روی کار آمدن حزب کمونیست در آن سرزمین، افکار کمونیستی از مرزهای شمالی ایران گذشته در حال نفوذ و سرایت بدین کشور بود. دولت بزرگ و باصطلاح جهانخوار آنروز دنیا، انگلستان بود که در تمام خاورمیانه نفوذ داشت و علاوه بر شبه جزیره هندوستان و قسمت اعظم از جهان اسلام، در شرق دور نیز ممالکی را در تصرف داشت و طبق معروف آن زمان آفتاب در قلمرو ارضی آن امپراطوری هرگز غروب نمی‌نمود.
در آن ایام افکار کمونیستی تازه‌ترین مطلبی برای ضعفاء در راه تأمین حقوق و رفاه آنان می‌توانست بشمار آید و بهترین وسیله در راه تحریک طبقات ستمکشی شود که انگلیسیها با گرفتن منافع اقتصادی و شیره جان آنها عالیترین امکان راحتی و مرفّه‌ترین وسایل زندگی را برای خود فراهم ساخته بودند و اگر خبر و اندیشه قیام و انقلاب «پرولتاریا» ی روسیه بدانها می‌رسید بساط حکومت اینان برچیده می‌شد. این بود که با تمام قوا درصدد جلوگیری از آن برآمدند و در ایران، که راه نفوذ انقلاب به شبه‌جزیره هند و کشورهای عرب‌زبان بود، با تمام امکان بمقابله با آن برخاستند.
ابتدا لشگر کشیده به قفقاز رفتند و چون از این کار بهره نگرفتند از طریق مذهب دست بتحریک مردم زدند و با توسل بهر وسیله ممکن راهرا بر آنها بسته مانع پیشروی کمونیستهای قفقاز بایران و منجمله اردبیل شدند و چون در مجموع حکومت قاجار را برای حفظ قلمرو ایران از نفوذ کمونیسم عاجز دیدند بوسیله عمّال خود آنرا برچیدند و افسری از «بریگاد» همدان را، که شایسته برای اجرای خواسته‌های خود یافتند، بسلطنت رسانیدند و مبارزه با کمونیسم را که یکی از انگیزه‌های سلطنت وی بود سرلوحه اقدامات بعدی او قرار دادند.
مبارزه شدیدی که رضا شاه در سراسر ایران با کمونیسم آغاز کرد بسیار خشن بود و تا
ص: 33
والا حضرت اقدس پهلوی در مجلس مؤسّسان موقع قرائت خطابه افتتاحیّه- یکشنبه پانزدهم آذرماه 1304 «رضا خان سردار سپه، در مجلسی که او را شاه کرد خطابه افتتاحیه می‌خواند.»
آنجا پیش رفت که چای خوردن در استکان بزرگ نیز، از آنجهت که در قفقاز مرسوم بود، در نظر مأموران شهربانی اردبیل، قرینه‌ای بر طرفداری از کمونیسم تلقی می‌گردید. با اینحال جسته‌گریخته افکار جدید از طریق اروپا و غالبا بوسیله کسانی که برای تحصیل بدانجا رفته بودند، وارد کشور شد و بطور مخفی کسانی را شیفته و طرفدار خود نمود.
خوانندگانی که دراینباره مطالعاتی دارند می‌دانند که در سال 1317 خورشیدی شبکه‌ای از دارندگان چنین خطوط فکری در ایران کشف گردید و اعضای آن‌که بدسته 53 نفری معروف شدند محکوم بزندانهای سنگین گشتند. رهبر 37 ساله آنها بنام «دکتر تقی ارانی» در 14 بهمن 1318، چنانکه معروف است، با آمپول هوا، که روش آنروز
ص: 34
شهربانی ایران برای کشتن مخالفان بود، بقتل رسید ولی حوادث سوم شهریور 1320 بقیه را از زندان و سرنوشت مبهم آنها نجات داد.
حزب توده بوسیله کسانی از این محکومان و برخی دیگر از طرفداران آن اندیشه سیاسی و اقتصادی جدید، در تهران بوجود آمد و در اندک‌زمانی شعبه ولایتی آن در اردبیل نیز گشایش یافت و بر مبنای مرامنامه و اساسنامه آنحزب شروع بفعالیت نمود.
شعبه حزب توده در اردبیل با نظر فرضی دهقان، که از اهالی قریه «ننه‌کران» و مدتها بخاطر افکار چپی در قصر قاجار تهران زندانی بود، پی‌ریزی گردید. او از پایه‌گذاران خود حزب توده در ایران بود و پس از آنکه در شهریور 1320 از زندان آزاد گشت با دیگر همفکران خویش بدین کار اقدام نمود و یکی از اولین هیئت رهبری 18
ص: 35
نفری آن حزب گردید.
از کسانی که شعبه حزب را در اردبیل تشکیل دادند بدرستی اطلاع کافی در دست نیست با اینحال آقایان محمد ننه‌کرانی، قاسم ترکپور، روح الله وطن‌فدا، مشهدی ذو الفقار فرش‌فروش، اروجعلی فرش‌فروش، خانحسین احمدزاده از نخستین اعضای آن بحساب می‌آیند.
برخی از سالخوردگان نیز معتقدند که این شعبه بوسیله آقای علی امیرخیزی پی‌ریزی گردید. او مدتی قبل از تشکیل شعبه، از تبریز باردبیل آمده در منزل آقای قاسم ترکپور اقامت کرد و با یک مطالعه دقیق در اوضاع اجتماعی و اقتصادی اردبیل به تبریز بازگشت و تشکیل شعبه بر مبنای گزارش وی بکمیته ایالتی صورت گرفت. بهرحال آنچه قطعی است اینست که روزیکه تابلوی حزب توده بر سر در خانه سابق آقای «محسن زمانفام» نام در اوّل کوچه عارف بالا می‌رفت علاوه بر اعضای محلی، یکی از اعضای کمیته ایالتی تبریز نیز حضور داشت.
حزب توده نتوانست بزودی در شهر وسعت یابد و جز جمعی از چروونها اعضای بیشتری برای خود پیدا کند. زیرا مردم مذهبی این شهر آنرا ضدّ خدا و ضدّ مذهب می‌پنداشتند و مستقیم و غیرمستقیم نیز تحت‌تأثیر تبلیغات روحانیون و دیگر مخالفان این
ص: 36
تشکیلات نوظهور، قرار می‌گرفتند. ولی با نویدی که در باب رهائی کشاورزان از ظلم و ستم اربابان و مالکان بدانها داده می‌شد آنحزب در بین روستائیان طرفدارانی برای خود کسب می‌نمود. بویژه آنکه برخی از این روستائیان قبلا برای کار به روسیه رفته از افکار کمونیستی اطلاع داشتند.
خوانندگان نباید تصور کنند که گروندگان و پیروان یک حزب یا جمعیتی، در کشوری مثل ایران، با علم و آشنائی کامل باصول و مبانی فلسفی از آن طرفداری می‌کنند بلکه پایه‌گذاران اجتماعات دهقانی و مربیان طبقات دیگر اجتماعی از دورانهای گذشته آنچنان این جماعات قابل ترحم را در خواب غفلت کرده‌اند که قرنها باید بگذرد تا روح آنها از افکار ناصواب و ای‌بسا اوهام و خرافات تصفیه یابد و دانش متعادلی بجای جهل و گمراهی روان آنها را تابناک گرداند.
منظور ما آن نیست که چرا افکار کمونیستی در بین دهقانان اردبیل رسوخ نیافت و چه شد که این زحمتکشان بالفطره بدان مسلک و حزب نگرویدند یا برعکس. بلکه اظهار دلتنگی از آنست که چرا هادیان جامعه از هرطبقه که تصور شود، در طول سالها و قرنها نخواسته‌اند آنانرا با حقایق امور آشنا سازند و با صیقل دادن روان صاف این گوهرهای ارزنده و تربیت روشنگرانه آنها، آنانرا برای اندیشیدن صحیح و درک حقایق مستعد گردانند و تأثربارتر آنکه مدیران حزب جدید نیز روشهای گمراه‌کننده‌ای در اینباب در پیش گرفتند.
کمونیسم مشت گره کردن و یا زور و تهدید برای از بین بردن حقوق این و آن نیست بلکه یک مکتب فلسفی است که با اندیشه و درک آدمی سروکار دارد. مرامی است که در مقابل مذاهب موجود جهان، اعمّ از الهی و فلسفی و اقتصادی، ظاهر شده ادعا دارد که بهتر از آنها می‌تواند زندگی انسانها را از جهات صوری و معنوی سامان بخشد و سعادت جوامع انسانی را از این حیث تأمین نماید. اگر کسی از اصول و مبانی آن آگاه نباشد چگونه می‌تواند بدرستی آنرا بارور نماید یا از آن بهره‌مند گردد و مطابق رهنمودهای آن عمل کند. چنانکه در ایران در بدو تشکیل آن سازمان چنین شد و آن مکتب فلسفی قبل از آنکه با تیرهای تهمت مخالفان، یا کارشکنی‌های تبلیغاتی
ص: 37
سیاستمداران و سرمایه‌داران، بشکست گراید با حرکات ناهموار بعضی از اعضای خود، شماتتها آفرید و از این طریق بیش از آنها صدمه دید.
در آنزمان در جامعه اردبیل هم‌چنین حالتی بوجود آمد. «تابلو» ئی بر سر در خانه‌ای نصب گردید و کسان بی‌اطلاعی از کیفیات اجتماع برای گرداندن آن منظور گشتند که چون غالبا ذات نایافته از هستی‌بخش بودند در نتیجه بجای روشنی بخشیدن بر اذهان و افکار توده‌ها بی‌نظمی و نابسامانی را بر مشتی مراجعین بی‌اطلاع تلقین کردند و تهیه زمینه سریع انقلاب «پرولتاریا» ئی را بر روشن ساختن ذهن توده‌ها و تبیین اصول آن حزب مقدم داشتند.
این بود که علاقمندان حزب، و بالمآل اعضای معدود آن در اردبیل، باصول و روشها دست نیافتند و چون از عملکرد دولتها نیز ناخشنود بودند جاهلانه حزب را یک دستگاه چماقداری علیه مالکان پنداشتند و با حرکات نسنجیده خویش آنانرا بمقاومت و عکس العملهای ممکن واداشتند. شنیدنی است که اکثریت اعضای حزب و دهقانان طرفدار آن، آنچنان در جهل و بیخبری غوطه‌ور بودند که سالها بعد، در شعارهائی که در باب مخالفت با دولت وقت تحت عنوان «محو اولسون ساعد» بآنها گفته می‌شد آنها عموما فریاد برمی‌آوردند «محو اولسون صائین».
ما یکبار هم گفته‌ایم که حضرت علی (ع) امام اول شیعیان توده‌های مردم را
ص: 38
«همج الرعاع» گفته و شبیه پشّه‌هائی دانسته است که باد از هرطرف بوزد آنها را در مسیر خود باینطرف و آنطرف می‌کشاند و صد حیف که این گفتار در مورد اردبیلیان، بویژه سکنه دهستانهای آن نیز کاملا صادق بود و کنون نیز بهمانگونه صدق می‌نماید.
اردبیلیان ذاتا مستعد و باهوشند و آب و هوای محیط در رشد فکری آنان اثر فراوانی دارد. ولی باید تاسف خورد که هیچگاه معلمان و هادیان آنها دلسوزی نکرده و درصدد آگاه ساختن آنان از حقایق و واقعیات امور برنیامده‌اند و امروز نیز که جهان از لحاظ علم و دانش و اندیشه‌های بشری در مراحل پیشرفت است وضع بهمین قرار است و با آنکه رهبران احزاب و دستجات سیاسی و اجتماعی ادعای هدایت مردم، بویژه جوانان را بمراحل عالی انسانی دارند تأسفا چون گفته‌های آنان در طریق تبلیغات و بخاطر مقاصد خاصی صورت می‌گیرد، نه تنها اثر مثبتی ایجاد نمی‌کند در نهایت قهقرا و عقب‌ماندگی توأم با خشونتهای نامطلوب را نیز ارائه می‌دهد! ...
باری حزب توده تا مهرماه 1324 خورشیدی در اردبیل فعالیت داشت ولی از آن تاریخ ببعد که فرقه دموکرات آذربایجان پا بعرصه حیات گذاشت طبق تصمیم کمیته مرکزی، شعبه آن حزب در اردبیل نیز در اختیار فرقه قرار گرفت و دیگر فعالیّتی بنام حزب توده مشاهده نگردید.

انتخابات دوره 14 مجلس شورایملی در اردبیل:

در آنزمان مدت نمایندگی در مجلس شورایملّی دو سال بود و اردبیل نیز یک نماینده داشت. با پیدایش حزب توده در صحنه سیاسی این ولایت طبعا تلاش آنحزب برای انتخاب شدن یکی از اعضایش بیشتر بود و بررسی‌های گردانندگانش چنین وانمود که آقای یعقوب قدس برای این کار بهتر و مناسبتر از دیگران می‌باشد. این بود که کمیته محلّی او را بمرکز پیشنهاد کرد و بامید رسیدن دستور موافق، برای نامزدی رسمی او، یکسلسله کارهای مقدماتی انجام داد. امّا برخلاف انتظار دستور کمیته مرکزی حزب غیر از آن
ص: 39
شد و شخصی بنام «محمدی روئین‌دژی»، که در اردبیل بهیچوجه شناخته نبود، برای نامزدی حزب معرفی گردید. کمیته ولایتی بر این تصمیم اعتراض کرد و فقدان زمینه محلی را گوشزد نمود ولی این اعتراض مورد توجه قرار نگرفت.
هنوز چند صباحی از اعتراض کمیته حزب توده اردبیل بمرکز نگذشته بود که دستور جدیدی آمد و مقرر گردید آقای سید جعفر پیشه‌وری بجای محمدی روئین‌دژی از این ولایت نامزد شود تا بنام نماینده مردم اردبیل بمجلس شورایملی راه یابد و در مقابل «سید ضیاء الدین طباطبائی» و دیگر مهره‌های بنام ابرقدرت راست، یعنی انگلستان، تعادل سیاسی در مجلس بوجود آید.
این نظر نیز مورد اعتراض قرار گرفت و از طرفی خود این دستورهای متعدد و تصمیمهای متناقض کمیته مرکزی، برخی از دست‌اندرکاران حزب را در این ولایت در شک و تردید انداخت و اینکه کمیته مرکزی نمی‌تواند تصمیم قاطعی اتخاذ کند آنها را در خوش‌بینی خود دچار تردید ساخت.
داستان نامزدی پیشه‌وری هنوز در جریان مکاتبه و مباحثه بود که ناگهان از طرف کمیته مرکزی حزب، اینبار شخص جدیدی برای نامزدی معرفی شد و او آخوند معمّمی بنام «شیخ حسین لنکرانی» بود. اگر برای انتخابات مدت زمان بیشتری باقی می‌بود شاید از طرف کمیته مرکزی حزب «کاندیدا» های دیگری نیز معرفی می‌شد ولی چون وقت به آخر می‌رسید از اینرو آقای لنکرانی آخرین آنها گردید و بنامزدهای قبلی نیز گفته شد که نامه‌ای بنویسند و بنفع ایشان از نامزدی کنار بروند.
شیخ حسین آخوند سیاستمدار و پرتلاش و خوش‌بیان و حرّاف پرگوئی بود که شهرت بچپ‌گرائی داشت و برادرانش در حزب توده ایران، از مهره‌های مؤثر بشمار می‌آمدند.
محافل اجتماعی در آنروز چنین می‌پنداشتند که برای سیاستهای دست‌چپی وجود او در مجلس، و در مقابل کسانی مثل سید ضیاء الدین طباطبائی و دیگر عوامل مؤثر سیاست انگلستان، تعادلی بوجود می‌آورد ولی شنیدنی است که سالهای ممتد بعد از این وقایع یکی از برادران وی در خفا کشته شد و در افشاگریهائی که از طریق بعضی جراید در تهران صورت گرفت این شایعه را در افواه رواج داد که آقای لنکرانی و برادرانش عامل
ص: 40
سیاست انگلستان بوده‌اند و مرگ برادرش نیز بوسیله حزب توده عملی گشته است. اما این داستان پی‌گیری نگشت و یا بقول معروف سرپوشی بر روی آن نهاده شد و بهرحال خود شیخ را نیز در صحنه سیاست گوشه‌گیر ساخت.
باری آقای لنکرانی که اصلا اردبیل را ندیده و اردبیلیان را نمی‌شناخت و خود نیز در سراسر اردبیل ناشناخته بود از صندوقهای رأی کامیاب درآمد و برای خدمتگزاری باین ولایت و مردم اردبیل، بمجلس شورایملی راه یافت ولی ترازنامه خدماتش مثل دیگر وکلای اردبیل، از دوره اول مشروطیت تا امروز، منفی گشت و آنچه او هرگز برای آن نیندیشید اردبیل و اردبیلیان گردید.
ما بتناسب موضوع در جای دیگر هم اشاره کرده‌ایم که می‌گویند «سید حسن تقی‌زاده» (که انگلیسیها در دوران مشروطیت او را با عبا و عمامه از تبریز بنمایندگی مجلس آورده و کم‌کم کت و شلوار به تنش کرده بوزارت دارائی رسانیدند و با دست او قراردادهای نفت با ایران را بسود خود تنظیم نمودند آنگاه او را بانگلستان برده سالها در ناز و نعمت نگه داشتند و پس از شهریور 1320 بار دیگر بایران آورده نماینده مجلس، سناتور و حتی رئیس مجلس سنا کردند) کتابی بنام «جغرافیای انتخاباتی» نوشته و در آن گفته است که در دو شهر در ایران بر اثر عدم اتحاد و یا تشتت آراء، مردم نمی‌توانند وکیل انتخاب کنند و دولت باید برای آنها وکیل تعیین کند و یکی از این دو شهر را اردبیل گفته است.
قبول این گفته برای ما که بزادگاه خود عشق می‌ورزیم و اعتلای مادی و معنوی شهرستان و ساکنان آنرا بزرگترین آرزوی خود می‌دانیم، ناراحت‌کننده است ولی با همه تلخی نمی‌توانیم از حق بگذریم و گفتار او را بی‌پایه بدانیم زیرا در تمام دوره‌های انتخاباتی چنین شده و دولت برای اردبیل وکیل انتخاب کرده است.
این داوری تاریخ در مورد پدران و گذشتگان ماست. از فرزندان و آیندگان این سرزمین می‌پرسیم که آیا درباره آنها هم باید چنین قضاوت شود؟! ...
ص: 41

فصل دوّم فرقه دموکرات آذربایجان‌

فرقه دموکرات آذربایجان و نگاه کوتاهی بچگونگی تشکیل آن:

رعایت ترتیب تاریخی مطالب، ما را به سالی می‌رساند که در آن سال اردبیل نیز همانند نقاط و شهرهای دیگر آذربایجان، تحت اداره و حکومت فرقه دموکرات قرار داشت.
تاریخچه خود فرقه و چگونگی پیدایش و فعالیتهای آن شاید در اصل و بذاته ربطی با «اردبیل در گذرگاه تاریخ» نداشته و خود موضوع کتاب یا کتابهای مستقلی باید باشد که ممکن است در باب آن فرقه نوشته شده یا در آینده تدوین گردد. ولی برای آنکه خوانندگان این کتاب با آشنائی لازم بسوابق، مطالب مندرجه را ملاحظه و بطور جامع الاطراف آنها را دریابند از اینرو اجمالا اشاره‌ای نیز بدان می‌نمائیم.
رفتار ناصواب مأموران دولت در آذربایجان و بی‌توجهی‌هائیکه همواره نسبت بدان سرزمین شده است از دیرباز در ذهن مردم آن دیار، با شدت و ضعف چنین توهمی بوجود آورده بود که هرآینه آذربایجان بمنزله مستعمره‌ای برای ایران است و باید برای رهائی از این وضع، بهروسیله که ممکن باشد، ولو با قیام مسلحانه تلاش و کوشش نمود و مردم غیرتمند و زحمتکش این سامان را از این خفت نجات داد.
این امر گاه‌وبیگاه در گذشته‌های تاریخ این منطقه بچشم می‌خورد و نزدیکترین آنها بزمان ما قیام «شیخ محمد خیابانی» می‌باشد که آذربایجان را «آزادیستان» نامید و رهائی آنرا از ظلم و جور مرکزنشینان برنامه کار خود قرار داد و عاقبت، مثل دیگر پویندگان این طریق، جان خود را نیز در این راه از دست داد.
در سال 1320 خورشیدی، که برای چند صباحی بساط خودکامگی در ایران فرو ریخت بار دیگر اندیشه خودمختاری این خطّه مهم در اذهان مردم آن پدیدار گشت و کسانی درصدد برآمدند که با استفاده از حضور ارتشهای بیگانه در ایران و ضعف دولت
ص: 42
مرکزی، حکومت ملّی محلّی تشکیل دهند و از تعدیات مرکزیان، که بقول آنها استعمارگران آذربایجان بودند، رهائی یابند.
موجبات این کار در اندک‌زمانی فراهم گشت و سرانجام در راه اجرای آن حزبی با عنوان «فرقه دموکرات آذربایجان» بوجود آمد. در آن ایام برخی از سیاستمداران ایران، انتقامجوئی روزنامه‌نگاری بنام «سید جعفر پیشه‌وری» را سبب پیدایش فرقه قلمداد کردند. زیرا او که افکار چپی داشت و مدتهائی از عمر خود را در محبس گذرانیده بود پس از خلاصی از زندان روزنامه معروف «آژیر» را در تهران منتشر می‌ساخت و در دوره 14 با بیشترین آرای انتخاباتی بنمایندگی مجلس شورایملی از تبریز تعیین گردید ولی نمایندگان دیگر مجلس، که اکثرا پیرو سیاستهای دست‌راستی بودند، در جلسه مورخ 20 تیرماه 1323 اعتبارنامه ویرا ردّ کردند و او را از نمایندگی مجلس محروم ساختند.
دسته دیگر مخصوصا تشکیل‌دهندگان فرقه و طرفداران آنها در مرکز، پیدایش فرقه را بطرز دیگری توجیه نموده و بنحویکه در بالا اشاره کردیم، عدم توجه دولتها را بآذربایجان عامل آن قلمداد می‌کردند و عقب‌ماندگیهای فرهنگی و اقتصادی آن استان را انگیزه اصلی این اقدام می‌گفتند و جریحه‌دار شدن احساسات ملّی مردم آذربایجان را بر اثر رفتارهای نابخردانه و ملالت‌آور مأموران دولت مرکزی، مثل «عبد الله مستوفی» و دیگران، از عوامل ضروری قیام مردم و تشکیل حکومت ملی محلّی بحساب می‌آوردند.
ص: 43
در زمان شیخ محمد خیابانی عنوان نامه‌های رسمی آذربایجان به آزادیستان تغییر یافت. متن نامه قابل‌توجه است و حکایت از گزارش یک مأمور شهربانی در مورد ورود 5 تن از تبعه عثمانی باردبیل می‌نماید که هرآینه از جهت بالشویک بودن مظنون بوده‌اند.
ص: 44
جمعی این کار را نتیجه تحریک دولت همسایه شمالی می‌دانستند که نیروهای مسلّحش از سوم شهریور 1320 آذربایجان و قسمتهای مهم دیگری از ایران را تحت
ص: 45
اشغال خود داشت و در این میان طرفداران دول غربی، که باصطلاح «آنگلوفیل» خوانده می‌شدند، بیش از همه حرارت بخرج می‌دادند.
جای تأسف است که مدارک آن عهد و حتی جراید خود دموکراتها، که اقدامات فرقه در آنها منعکس می‌شد، از بین رفته و قریب به همگی روزنامه‌های ترک‌زبان
ص: 46
چپ‌گرا، که در آن ایام در شهرهای مختلف آذربایجان منتشر می‌گشته، بعد از 21 آذرماه 1325 از ترس دستگاههای امنیتی طعمه آتش شده است و مآخذ ما در این زمینه از حیث جراید بیشتر از آنها نشریات دست راستی گردیده است.
از جمله جرایدی که بعد از شهریور 1320 در تهران انتشار می‌یافت روزنامه‌ای بود بنام «کشور» که خط مشی سیاسی آن مخالفت شدید با حزب توده و افکار چپی بود و در عوض از «سید ضیاء الدین طباطبائی» که در دوران حیات طبیعی و سیاسی خود همواره بعنوان عامل دست‌اول سیاست انگلستان در ایران شناخته می‌شد، طرفداری می‌نمود. این روزنامه در تاریخ سوّم مهرماه 1324، که سه هفته از تاریخ تشکیل فرقه دموکرات می‌گذشت، در شماره 86 خود مقاله‌ای نوشته و در آن آورده است که «آرداشس» از شمال و از طریق گیلان بآذربایجان رفته با حمایت خارجیان- که منظورش روسهاست- دست بیک
ص: 47
سلسله تحریکات و دسایس زده است. نویسنده مقاله سپس بچگونگی تشکیل فرقه اشاره کرده فکر تأسیس آنرا از او یعنی آرداشس و خلیل ملکی و کسان دیگری از فعالین حزب توده قلمداد نموده یادآور شده است که آنها ابتدا جماعتی بنام «حزب مجاهد آذربایجان» بوجود آوردند ولی دو روز بعد نام آنرا به «فرقه دموکرات آذربایجان» تغییر دادند. سپس بوسیله «ایپکچیان» محرمانه «سید جعفر پیشه‌وری» را از تهران احضار کردند و پس از ورود او بیانیّه‌ای تهیه و بدیوارها الصاق نمودند و تشکیل و موجودیت خود را بدان وسیله در تبریز و شهرها و نقاط دیگر اعلام داشتند.
برخی از صاحبان نظر، فرقه دموکرات آذربایجان را مولودی از حزب توده دانسته و چنین گفته‌اند که این حزب برای رسوخ و نفوذ بیشتر در آن استان رنگ تشکیلات محلّی بدان داده و بفرقه حیات بخشیده است. اما این گفته را یکی از اعضای اولیه حزب که عضو مؤثری در فرقه هم بوده است، رد کرده است. او دکتر جهانشاهلوئی افشار نام دارد که معاون پیشه‌وری در دولت آذربایجان، رئیس سازمان جوانان فرقه و نیز رئیس دانشگاه تبریز بوده است. بعد از 21 آذرماه 1325 بروسیه فرار کرده مدتها در آنجا زندگی نموده است. تلویزیون ایران ساعت 20 روز جمعه 17 آذرماه 1357 مصاحبه‌ای با او پخش کرد. او در این مصاحبه پس از شرح چگونگی خروج خود از شوروی و پناهندگی سیاسیش بآلمان غربی گفت که «کمیته مرکزی حزب توده در تشکیل فرقه شرکت نداشت. تنها کامبخش که عضو مرکزی حزب بود از آن آگاهی داشت و کمیته مرکزی را در مقابل امر انجام‌شده‌ای قرار داد.» او تشکیل فرقه را به شورویها نسبت داده در آن مصاحبه گفت «فرقه دموکرات بدستور استالین و بدست میر جعفر میر باقر اوف، با کمک عبد الصمد کامبخش در باکو طرح‌ریزی شد» و در معرفی کامبخش افزود که «او یک افسر عالیرتبه در شوروی بود و با نام مستعار سرهنگ قنبر اوف در دستگاه امنیتی استالین عضویت داشت. پیشه‌وری را او برای این کار به میر باقر اوف پیشنهاد کرد و چندی بعد ملاقاتی نیز بین آن سه، یعنی پیشه‌وری، کامبخش و میر باقر اوف دست داد.»
اینها جمعی از نظریاتی بود که درباره علل و انگیزه‌های تشکیل فرقه شنیده و
ص: 48
خوانده‌ایم ولی صد حیف که بقول معروف خواجگان خود در میان نیستند تا چگونگی امر از زبان خود آنان بیان گردد. آنچه واقعیت است اینست که روز دوشنبه 12 شهریور 1324 مطابق با 25 رمضان 1365 قمری، تشکیل رسمی فرقه اعلام و بیانیه‌ای در تبریز و شهرهای مختلف آذربایجان بر دیوارهای معابر و بازار نصب گردید و مراد از تشکیل این سازمان سیاسی و اهداف اولیه آن برای اطلاع مردم اعلام گشت.
ما باصل این بیانیه دسترسی نیافتیم ولی در مقاله دیگری در شماره 77 روزنامه کشور تحت عنوان «نیرنگ تازه تشکیل حزب دموکرات آذربایجان»، که در تخطئه شدید و مخالفت با آن درج گردیده است سه قسمت مهم و حسّاس آن را چنین خوانده‌ایم: «... بمردم آذربایجان آزادی و اختیار داده شود که بتوانند برای توسعه فرهنگ و عمران و آبادی این سرزمین با مراعات قوانین ملّی و عمومی عادلانه مملکتی، آزاد و خودمختار باشند.»
«... برای عملی کردن منظور فوق بفوریت انجمنهای ایالتی و ولایتی را انتخاب کرده شروع بکار نمایند.»
«... در دبستانهای آذربایجان تا کلاس سوم تدریس فقط بزبان آذربایجانی باشد و از کلاس سوم به بالا فارسی که زبان دولتی است توأم تدریس خواهد شد.»
گفتیم که آن روزنامه این مقاله را در جهت تخطئه و تقبیح عمل تشکیل‌دهندگان فرقه نوشته و خواسته‌های مذکور را مخالف قوانین جاری و تمامیت ارضی ایران قلمداد نمود ولی امروز که بیش از یکقرن قمری از آن تاریخ می‌گذرد با دقت کافی در محتوای سه ماده مزبور مخالفتی بین آنها با قوانین آنروز ایران بنظر نمی‌رسد. بویژه آنکه درخواست‌کنندگان بصراحت گفته‌اند که این امور با مراعات قوانین ملّی و عمومی و عادلانه مملکتی صورت گیرد. از همه مهمتر آنکه تشکیل فوری انجمنهای ایالتی و ولایتی، که قانون اساسی آنرا قبول کرده است، وسیله اجرای آزادی و اختیار در راه توسعه فرهنگ و عمران و آبادی قلمداد گشته مورد تقاضا قرار گرفته است.
ص: 49
ما چون بمقامات عالی مملکتی نرسیده مزه قدرت را نچشیده‌ایم درشگفتیم که چرا آنانکه می‌توانند مشکلات جوامع انسانی را با سرانگشت تدبیر باز کنند آنرا بدندان زور و قدرت حواله می‌دهند؟، تعجب می‌کنیم چگونه پایتخت‌نشینان ایران همواره سعی بر آن داشته و دارند که حتی امور مربوط بمرمت چشمه آب فلان قریه دورافتاده زاهدان را نیز در اختیار خود بگیرند و جاهلانه اصرار بر آن نمایند که این تمرکز کشور بر باد ده، باید بدین وضع تأثربار باقی باشد و از پیشرفت و عمران کشور جلو گیرد. جای سوال است که خاک‌ریزی راه روستائی بین قریه ثمرین و ابره‌بکوه در اردبیل چه ربطی با اولیای امور اداری استان آذربایجان و استاندار آنجا دارد. احداث چنین راهها یا لوله‌کشی آب در داخل دهکده‌ها و نگهداری آنها و کارهائی از این قبیل مربوط بخود ساکنان آنها است و دستگاههای اداری باید از لحاظ فنّی بطور مؤثر و دلسوزانه آنها را یاری دهند و متناسب با بودجه منطقه از اعتبارات موجود بدون ایجاد هرگونه مشکلات اداری، بشورای دهستانها کمک نمایند.
امّا در عمل چنین نیست و حرص و ولع دولتمردان برای توسعه حیطه قدرت و بدون توجه با مکان خدمت همواره مشکلاتی بوجود آورده و حرکت بجلو را اینچنین راکد نموده است.
این بیان ما جنبه کلی دارد و مختص بدان بیانیه و خواست آنروز مؤسسان فرقه نیست زیرا اگر چنین باشد کسانی خواهند گفت که سران فرقه بتحریک روسها قصد تجزیه آذربایجان را از ایران داشتند و این خواستها را بهانه قرار می‌دادند. و اتفاقا ایراد ما هم بر همین است زیرا اگر از همان ایام تصویب قانون اساسی مشروطیت ایران، دولتمردان درصدد اجرای آن برمی‌آمدند و در استانها و شهرستانها انجمنهای ایالتی و ولایتی را تشکیل داده بخشی از کارهای مردم را بدست خود آنها می‌سپردند حدّاقل در شهریور 1324 این «بهانه تجزیه» از دست فرقویها گرفته می‌شد و کشور با آن مصیبت و درماندگی روبرو نمی‌گردید.
ص: 50

اعلام رسمی موجودیت فرقه:

باری با انتشار این بیانیّه، فرقه دموکرات آذربایجان تولّد خود را رسما اعلام داشت و از تاریخ ولادت تا بدست گرفتن قدرت، که یکصد روز طول کشید، اقدامات پی‌گیری درباره هدفهای خود معمول داشت و در شهرها و قصبات و دهستانها دست بیکرشته تبلیغات زد و با وعده تقسیم اراضی، تعدیل ثروت، حفظ حقوق کارگران و کشاورزان، که در نیمقرن اخیر شعار لفظی دولتمردان و انقلابیون ایران شده است، و نیز نوید آبادی و پیشرفت آذربایجان جمع کثیری از دهقانان و گروهی از شهروندان را بهدفهای دلگرم‌کننده خود علاقمند ساخت. و چون حزب توده هم قبلا بمقیاس نسبتا قابل‌توجهی تخم چنین مطالبی را کاشته بود، گروندگان فرقه افزایش یافت و در همه قراء و قصبات کسانی بطرفداری از آن برخاستند و گوسفندوار دیگران را نیز بدنبال خود کشیدند.
ما عبارت «گوسفندوار «را باصطلاح دولتمردان مسئول اداره مملکت روز بکار می‌بریم و از ذکر آن مقصودی جز اشاره بکوتاهی نظر کسانی که وظیفه هدایت و ارشاد مردم را بر عهده داشته‌اند نداریم. اینان چه روحانی ده، چه معلم فرهنگ، چه کدخدای فهمیده و چه مدعیان ارشاد جامعه همه در اینباب مقصرند زیرا سالها و قرنها این مقامات حساس و مهمّ معنوی را در اختیار گرفتند ولی در روشن کردن واقعی اذهان توده‌ها قدمی برنداشتند. اگر روزی دستگاه عدالت، نه بدان شکل و مفهومی که داشته و داریم، بلکه دستگاهی که انسانهای باوجدان و خداترس، دلسوز و مردم‌دوست تشکیل داده بکوتاهیهای آنان برسند همه آنها مسئول خواهند بود. این باور نکردنی است که با فرهنگ وسیع ملّت ایران، بویژه در قرن بیستم، که قسمت اعظم نوآوریهای آنرا رجحان علم و برتری دانش تشکیل می‌دهد، دهقانان اردبیل مثل روستائیان زمان حضرت موسی بیندیشند. این غیرقابل گذشت است که بعد از 14 قرن، که از تابش آفتاب جهانتاب اسلام می‌گذرد هنوز هم بیشتر ده‌نشینان و جمع زیادی از شهروندان این مناطق قرائت صحیح حمد و سوره نماز و مفاهیم ظاهری آیات آنها را نمی‌دانند در حالیکه هرسال خرمن خود را جمع نکرده موکلان خمس و زکوة را در بالای سر خود می‌بینند.
ص: 51
در عصریکه بشر ببرکت علم و صنعت توانسته است در فضای لایتناهی بگشت‌و گذار بپردازد هنوز معلمان و فرهنگیان ما نتوانسته‌اند کوچکترین اطلاعی در باب علم و دانش و شرایط گوناگون محیط زندگی در اختیار دهقانان قرار دهند و لذا جای سوال است که اگر معلّم باین توده عظیم آگاهی ندهد. روحانی در طریق تربیت روحی و معنوی آنها قدمی برندارد. کدخدا و آگاهان دیگر جز توسری زدن و ساکت نگه داشتن آنها وظیفه‌ای احساس نکند پس چه کسی باید بهدایت روستانشینان قیام کند و اگر هیچکس در این راه قدمی برندارد آیا می‌توان از مردمی که خودرویند انتظار درک و فهم مطالب سیاسی و مصالح عمومی اجتماعی داشت؟!
بمطلب خود بازمی‌گردیم و گوئیم که اولین کار فرقه جوان انتخاب کسانی بعضویت کمیته مرکزی بود و بدینمنظور در دهمین روز تشکیل رسمی آن، یعنی پنجشنبه 22 شهریورماه 1324 نه نفر از اعضای مؤسس بدین سمت انتخاب شده دستور یافتند که برای تصویب مرامنامه فرقه هرچه زودتر اولین کنگره را تشکیل دهند.
این کنگره از ساعت 5 بعدازظهر روز دوشنبه 9 مهرماه بمدت چهار روز تشکیل گردید و ساعت 6 بعدازظهر روز پنجشنبه 12 همان ماه با تصویب مرامنامه پایان یافت.
برای شرکت در این کنگره 10 نفر نیز از اردبیل به تبریز رفتند و بعنوان نمایندگان این ولایت در آن شرکت نمودند. روزنامه آذربایجان در شماره 19 مورخ 11 مهرماه 1324 نام آنها را چنین ثبت کرده است:
آقایان حاج عزت ضیاءبخش، محمد علی ننه‌کرانی، ذو الفقار اوجان‌نوین، مهندس انشائی، ملا خلیل اشراقی، دکتر مرتضی پیر، عزیز فرهنگی، حاج میر معصوم کاشانی، حسن جودت، بالاش آذراوغلی.
این مرامنامه که بزبان ترکی بود و پس از تصویب در شماره 24 مورخ چهارشنبه 18 مهرماه 1324 روزنامه آذربایجان منتشر گردید، مشتمل بر یک مقدمه و 51 ماده بود و
ص: 52
نکاتی داشت که دولت مرکزی بهیچوجه نمی‌خواست با آن موافقت کند بویژه آنکه اساسا حکومت تهران تشکیل فرقه را قانونی نمی‌دانست و برای از بین بردن آن از هیچ اقدام ممکن خودداری نمی‌نمود. با اینحال کسانی بمیانجیگری بین اولیای فرقه و دولت مرکزی برخاستند ولی چون هیچیک از طرفین حاضر بگذشت و توافق نگشتند دموکراتها در تاریخ 20 مهرماه 1324 اجتماعی در تالار شیر و خورشید سرخ تبریز تشکیل دادند و سخنرانان با حرارت و شور خاصی، بزبان محلّی، از محرومیتهای آذربایجان و عقب‌ماندگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی آن سخن گفتند و با یادآوری رفتارهای توهین‌آمیز عمال دولتها، که حیثیت عمومی مردم آذربایجان را جریحه‌دار ساخته‌اند، خواستار استقلال داخلی و تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و انتخاب و اعزام نمایندگان مردم آذربایجان بمجلس شورایملی شدند و یکایک هدفهای فرقه را، بنحویکه در بیانیه عنوان شده بود، تبیین و توجیه کردند.
آنها جابجا بفداکاریهای دلاوران آذربایجان در تأمین وحدت جغرافیائی ایران و حفظ تمامیت ارضی آن در طول تاریخ اشاره کردند و از جانبازیهای قهرمانان این دیار در وقایع مشروطیت ستایشها نمودند و بدین اعتبار خواستار آن شدند که نام خیابان پهلوی به خیابان ستار خان عوض شود.
از فردای آنروز فعالیتهای خود را گسترش دادند و چون دولتهائی که در مرکز تشکیل می‌شد بعلّت اشغال ایران از طرف نیروهای مسلّح خارجی و آشفتگی وضع داخلی و تشتّت و دسته‌بندیهای گوناگون نمایندگان در مجلس شورایملی، که آنروز از حدّ قانونگزاری خارج و یکّه‌تاز میدان سیاست و گرداننده کارهای اجرائی دولتها شده بودند، نمی‌توانستند تصمیمات مؤثری در تأمین رفاه عمومی و حفظ عدالت و تنظیم امور سیاسی و اقتصادی اتخاذ نمایند و چه‌بسا که بر اثر کارشکنی‌های آنان هرلحظه در مظان سقوط و تغییر بودند، از اینرو ادارات دولتی در آذربایجان نیز، اعمّ از لشگری و کشوری، بی‌اختیار گشته در وضع بلاتکلیفی قرار یافتند و بطور کلی بنظاره و ارسال گزارشهائی بمرکز پرداختند. و این کار وقتی بحدّ اعلای خود رسید که فرقه اسلحه بدست آورد و گروه زیادی از روستائیان و شهروندان را بعنوان «فدائی» مسلح ساخت.
ص: 53
در آن تاریخ هنوز نمایندگان دوره 14 مجلس شورایملی در آذربایجان و کردستان و زنجان انتخاب نشده بودند. فرقه خواستار آن گردید که هر چه زودتر انتخابات عمومی در این نقاط نیز صورت گیرد و نمایندگان مردم این مناطق با حضور در مجلس، در تعیین سرنوشت کشور شرکت نمایند. ولی این امر موضوع بسیار مهمی برای اولیای آنروز ایران بود و آنها را بسختی نگران می‌نمود. زیرا اگر چنین کاری صورت می‌گرفت و نمایندگان این نواحی وسیع، که از لحاظ تعداد هم معتنابه بودند، با نفوذ فرقه انتخاب گشته به مجلس راه می‌یافتند، در شرایط نابسامان آنروز، سیاست عمومی ایران و منطقه را دگرگون می‌ساختند. این بود که کهنه‌کاران سیاسی دست بکار شدند و با بتصویب رسانیدن طرحی در مجلس شورایملی از این کار جلو گرفتند. این طرح در جلسه مورخ 29 آبانماه 1324 خورشیدی بتصویب رسید و بموجب آن انتخابات در نقاطی که تحت اشغال نیروهای خارجی بود تا خروج ارتشهای بیگانه مسکوت ماند.

تشکیل کنگره ملّی یا مجلس مؤسسان آذربایجان:

تصمیم مجلس موجب آن گردید که خود فرقه در ولایات و بخشها دست بانتخاب نمایندگانی زد تا آنها بعنوان منتخب مردم آذربایجان بصورت مجلس مؤسسان گردآیند و اصول حکومت ملّی و خط مشی کارها را تعیین کنند. انتخابات بسرعت صورت گرفت و از تمام آذربایجان هفتصد نفر انتخاب شدند. مجلس مؤسسان با عنوان «کنگره ملّی» در روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه 29 و 30 آبانماه آن سال در تبریز تشکیل یافت و جمعی از مردم شهر نیز، که خود دموکراتها یکصد و پنجاه هزار نفر گفته‌اند، در آن شرکت نمود.
بیانیه این اجتماع، که در چهارمین جلسه آن بتصویب رسید، بشکلی که روزنامه اطلاعات نوشته است بشرح زیر بوده است:
«کنگره ملّی که از نمایندگان تمام شهرستانها و بخشهای آذربایجان در تاریخ 29 و 30 آبانماه 1324 در شهر تبریز تشکیل یافته بود در چهارمین جلسه خود باتفاق آراء تصمیم گرفت که با اعلامیه زیر بحکومت مرکزی ایران و دول معظم و دموکراسی
ص: 54
جهان آمریکا، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه و چین مراجعه کرده در خواستهای مشروع و قانونی خود را، که رئوس آنها در مواد زیر قید شده است، اعلام نماید:
1- مردم آذربایجان در اثر علل و حوادث بیشمار، که ذکر آن از گنجایش این اعلامیه خارج است، دارای ملیت، زبان، آداب و رسوم و خصوصیاتی است که باو حق می‌دهد مانند تمام ملل عالم با مراعات استقلال و تمامیت ایران، طبق منشور آتلانتیک در تعیین سرنوشت خود آزاد و مختار باشد.
2- نظر بعلاقه و روابط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که ملّت آذربایجان با مردمان سایر ولایات ایران دارد، و نظر بفداکاری‌های بیشماری که آذربایجانیان در تأسیس و ایجاد ایران کنونی بخرج داده‌اند، در واقع مؤسس آن بوده‌اند. بنابراین برای حفظ استقلال و تمامیت آن بهیچوجه حاضر نیستند تقاضاهای مشروع خود را روی اساس تجزیه آن قرار داده بمرزهای آن خلل وارد سازند.
3- ملّت آذربایجان با تمام قوای خود خواهان رژیم دموکراسی است که در ایران بشکل مشروطیت و حکومت ملّی می‌باشد.
4- ملّت آذربایجان مانند ساکنین تمام نقاط ایران در اداره امور اجتماعی و حکومت مرکزی با فرستادن نمایندگان خود بمجلس شورای ملی و ادای مالیات عادلانه شرکت خواهد نمود.
5- ملّت آذربایجان رسما و علنا اعلام می‌دارد که مانند سایر دول زنده عالم حق دارد برای اداره امور ملّی و داخلی خود، با مراعات استقلال و تمامیت ایران، حکومت ملّی محلّی تشکیل دهد و این حکومت بتواند با رعایت استقلال و تمامیت ایران، آذربایجان را طبق اصول دموکراسی و حاکمیّت ملی اداره کند.
6- ملّت آذربایجان در راه آزادی و دموکراسی زحمات فراوان کشیده و قربانیهای بیشمار داده است. بنابراین می‌خواهد حکومت خودمختار او بر اساس دموکراسی حقیقی استوار شود. از اینجهت طبق نظامنامه داخلی، که بتصدیق کنگره ملّی رسیده است مجلس ملی و داخلی خود را انتخاب می‌نماید و نیز لازم می‌داند که حکومت ملی آذربایجان از میان نمایندگان مجلس ملّی انتخاب شود و در مقابل آن مسئول باشد.
ص: 55
7- ملّت آذربایجان مخصوصا بزبان ملّی و مادری علاقه دارد و تحمیل زبان دیگر او را تا بحال از کاروان تمدّن و ترقی بازداشته و جلوی فرهنگ ملی او را مسدود نموده است. برای جلوگیری از این تحمیل ناروا و برای تأمین وسایل ترقی آذربایجان، کنگره ملّی بهیئت ملّی دستور داده است هرچه زودتر زبان آذربایجانی را در دوایر دولتی مرسوم و تدریس آنرا در تمام مدارس اعمّ از ملّی و دولتی عملی نماید.
8- کنگره ملّی که با امضا و شرکت یکصد و پنجاه هزار نفر و با نمایندگی هفتصد نفر از نقاط مختلف آذربایجان تشکیل یافته طبق اراده ملّت آذربایجان خود را مجلس مؤسسان نامیده برای اداره امور داخلی آذربایجان هیئتی عبارت از سی و نه نفر انتخاب و بآنها اختیار داده است که برای عملی کردن منظور ملّی تدابیر لازم را اتخاذ و با مقامات صلاحیتدار داخل مذاکره شوند و ضمنا انتخابات مجلس ملّی آذربایجان و مجلس شورایملی را عملی سازند.
در خاتمه کنگره نظر دولت ایران و دول بزرگ دموکرات جهان را بمراتب مزبور جلب نموده اظهار می‌دارد که برای اجرای منظور فوق فقط از راه تبلیغات و تشکیلات اقدام کرده حاضر نیست بهیچوجه به نزاع و برادرکشی اجازه بدهد ولی اگر دولت مرکزی بخواهد حق مشروع او را با زور و اسلحه و قهر و غلبه از بین ببرد ناچار بهرقیمتی باشد از حقوق خود مدافعه خواهد کرد و تا آخرین نفر در راه تحصیل مختاریت ملی مبارزه خواهد نمود.
مجلس مؤسسان بهیئت ملی اختیار داده است که برای تأمین مختاریت آذربایجان، با مقامات صلاحیتدار داخل مذاکره شده قضیه را از راه صلح و مسالمت حلّ نماید ولی هیئت ملّی بهیچوجه حق ندارد از حق مختاریت محلی و حکومت ملی صرفنظر کند و یا بر علیه تمامیت و استقلال ایران اقدام نماید.
آرزومندیم تمام دنیای دموکراسی بدانند که در دنیا ملّتی وجود دارد که حاضر شده است با تمام توانائی از خود مدافعه کرده و در گوشه آسیا پرچم آزادی دموکراسی حقیقی را برافراشته می‌خواهد با نیروی ملّی خود آزادی خویش را تأمین نماید و نیز انتظار داریم مقامات صلاحیتدار کشور ایران و دول بزرگ دموکراسی جهان در عملی کردن منظور ملی از مساعدت نوعپرورانه خود، که پایه آن روی منشور آتلانتیک گذاشته شده است، مضایقه نفرمایند. با احترامات فائقه. هیئت رئیسه کنگره ملی، مجلس مؤسسان ملی آذربایجان، پیشه‌وری، رفیعی، دکتر جاوید، قیامی، شبستری، جودت، مکرم ترابی، بی‌ریا، ضیائی، حاج مصطفی دادجوی، سید موسی، حاج عظیم خادم ملّت، شیخ موسی کیوانی، وثوق دیلمیان».
ص: 56

تشکیل اولین مجلس ملی آذربایجان و برنامه دولت خودمختار آن:

اعلامیه مزبور در دو زبان ترکی و فارسی انتشار یافت و نسخی از آن به دولت ایران و سفارتخانه‌های کشورهای خارجی در تهران ارسال شد و متعاقب آن مقدمات انتخاب نمایندگان برای تشکیل مجلس ملی و محلی فراهم گردید. این انتخابات روز 12 آذرماه 1324 پایان یافت و نمایندگانی از هرمنطقه تعیین شدند. اینان در تبریز گرد آمدند و روز چهارشنبه 21 آذرماه اولین مجلس ملّی آذربایجان را تشکیل دادند.
گشایش رسمی مجلس ملّی با شرکت 75 نماینده و جمعی از مدعوین، ساعت 9 صبح صورت گرفت و نظام الدین رفیعی با عبارت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»* آنرا افتتاح نمود. نخست هیئت رئیسه موقت انتخاب شد. آنگاه آئیننامه داخلی آن مطرح گشت و بتصویب رسید و پس از انتخاب هئیت رئیسه دائم، آقای سید جعفر پیشه‌وری، صدر فرقه دموکرات آذربایجان، برای تشکیل دولت تعیین گردید و او بعدازظهر همانروز اعضای دولت خود را بمجلس معرفی و برنامه کار آنرا عرضه نمود. ما ترجمه فارسی این برنامه را، که بزبان ترکی در شماره 1476 مورخ شنبه 24 آذرماه 1324 روزنامه جودت اردبیل درج شده است ذیلا نقل می‌نمائیم:
«دولت ملی آذربایجان برای تحقق بخشیدن بآرزوهای خلق آذربایجان در باب اعمال خودمختاری ملّی و تأمین موجبات پیشرفت و رفع احتیاجات عمومی آنها وظایف زیر را مهمترین هدف و برنامه خود قرار می‌دهد:
1- اتخاذ تدابیر مؤثر برای شناسائی جهانی حکومت خودمختار و ملی آذربایجان و تأمین موجبات دوام و بقای آن و مذاکره با مقامات صلاحیتدار با لزوم احتراز از خلل وارد کردن باستقلال و تمامیت ایران و برقرار ساختن دولت ملّی آذربایجان بر اساس اصول دموکراسی و مبارزه با مشکلاتی که در این راه ممکن است پیش آید.
2- برپای داشتن خودمختاری ملّی بر اساس محکم و استوار و اقدام سریع بانتخاب انجمنهای ولایتی بمنظور نزدیکی هرچه بیشتر مردم با این خودمختاری و سپردن کارهای محلی بدست آنها.
3- انجام سریع انتخابات انجمنهای شهر بمنظور عمران و آبادی شهرها و تنظیم امور آنها بر پایه‌های صحیح و اصول دموکراتیک.
4- انتخاب فرمانداران و شهرداران از معتمدین و آزادیخواهان محلی بمنظور جلوگیری از اعمال
ص: 57
ظالمانه و تحقیرآمیز گذشته و مآلا تأمین امنیت و آسایش در تمام آذربایجان.
5- بدرآوردن ادارات ژاندارمری و شهربانی از دست خائنان و کسانی که مردم را بیچاره کرده بفلاکت سوق داده‌اند و سپردن آنها بدست افراد میهن‌پرست و منطبق ساختن تشکیلات آنها با خواستها و آرزوهای مردم.
6- تنظیم سریع بودجه ملّی با بررسی دقیق قوانین مالی و عوائد و مخارج اداره دارائی و اتخاذ سیاست مالی در مورد درآمدها و هزینه‌ها با توجه ببرنامه‌های ترقی و تعالی آذربایجان.
7- اتخاذ تدابیر لازم برای ایجاد سپاه ملّی بمنظور حفظ خودمختاری و صیانت دولت و مجلس ملّی و تدارک اسلحه متناسب روز برای آنها و متشکل ساختن فدائیان در یک مرکز و تشکیلات مشخص.
8- از لحاظ فرهنگ و تعلیم و تربیت دولت دو وظیفه اساسی دارد یکی مبارزه با بیسوادی و اجرای صحیح و عملی تعلیمات اجباری و دیگری رسمیت دادن بزبان ملّی و اجرای آن در تمام مدارس. بعلاوه توجه خاص بامر تحصیلات عالیه با تأسیس دار الفنون (دانشگاه).
9- در باب بازرگانی و اقتصاد حکومت ملّی در وهله اوّل بصنایع ملّی توجه و کارخانه‌ها را با اصول صحیح اداره خواهد نمود. و در مرحله ثانی با تأسیس کارخانه‌های جدید نیازمندیهای آذربایجان را برطرف خواهد ساخت.
در زمینه بازرگانی، دولت تدابیر لازم برای مرکزیت تجارتی آذربایجان اتخاذ و راههای عملی را برای نیل بدین کار بررسی خواهد نمود.
10- تعمیر و احداث راهها و وسایل ارتباطی دیگر از قبیل پست و تلگراف و تلفن و توسعه آنها متناسب با وضع زمان از وظایف اساسی دولت است.
11- بمنظور رفع اختلافات موجود بین زارع و مالک دولت با رعایت موجبات رضایت طرفین لایحه قانونی تهیه و بدینوسیله موضوع ارباب و رعیتی را حلّ می‌نماید.
12- برای رفع بیکاری روزافزون در روستاها و شهرها باید اراضی خالصه و نیز املاکی که صاحبان آنها در خارج از آذربایجان علیه خودمختاری تبلیغ می‌نمایند بین آنها تقسیم گردد و با توجه باینکه اکثریت مردم آذربایجان را روستائیان تشکیل می‌دهند باید در آینده بانک کشاورزی بنحوی تقویت شود که اعتبارات لازم را در اختیار آنها بگذارد تا بتوانند اراضی را با رضای مالکان و بقیمت عادله از آنها خریداری کنند.
13- بمنظور مبارزه جدّی با بیکاری توسعه صنایع دستی، امور راهسازی، ایجاد کارخانجات، ازدیاد کشاورزی و بازرگانی ضروری می‌باشد.
14- برای بهبود وضع زندگی کارگران و زحمتکشان هرچه زودتر قانون کار تهیه و بمجلس تقدیم می‌شود و برای اجباری کردن بیمه کارگران تدابیر لازم اتخاذ می‌گردد.
15- در امر بهداشت باید توجه شود و در وهله اول از بیماریهای مسری و عمومی جلوگیری گردد و
ص: 58
مخصوصا دارو و وسایل درمانی روستائیان و طبقات پائین تأمین شود.
16- در قوانینی که تا این ماه از مجلس شورایملی (در تهران) گذشته است با توجه به خودمختاری ملّی تجدیدنظر شود و لوایح مفید جدید پیشنهاد گردد.
17- حکومت ملی آذربایجان تمام مالکیتهای خصوصی را قبول می‌نماید و بمنظور ترقی اقتصادی و تأمین رفاه عمومی هرنوع مساعدت ممکن بفعالیتهای خصوصی آنها خواهد نمود.
18- حکومت ملی آذربایجان آزادی عقیده و اندیشه عموم ساکنان آذربایجان را محترم می‌شمارد.
19- حکومت ملّی آذربایجان تمام ساکنان آذربایجان بویژه کردها، ارامنه، آسوریها و دیگران را در مقابل حق و قانون مساوی و یکسان می‌داند.
20- حکومت ملّی آذربایجان از تاریخ شناسائی آن بوسیله حکومت ایران تدبیرهای آندولت را در مورد آذربایجان، بشرط آنکه مخالف با مقررات خویش و مصوبات مجلس مؤسسان و مجلس ملی و مقررات موضوعه آنها در باب حقوق و خواستهای مردم آذربایجان نباشد، اجرا خواهد نمود.»
این برنامه که حاوی کلیه پیش‌بینی‌های مقتضی در باب خودمختاری آذربایجان بود پس از بحثهای لازم در جلسه عصر روز چهارشنبه 21 آذرماه 1324 در مجلس ملی بتصویب رسید و دولت آقای پیشه‌وری بدین ترکیب آقایان:
دکتر سلام الله جاوید وزیر کشور، جعفر کاویانی وزیر قشونهای ملّی، دکتر مهتاش وزیر فلاحت، محمد بی‌ریا وزیر معارف، دکتر اورنگی وزیر صحیّه، غلامرضا الهامی وزیر مالیّه، یوسف عظیما وزیر عدلیه، کبیری وزیر پست و تلگراف و طرق، رضا رسولی وزیر تجارت و اقتصاد، آتش بیات ماکو وزیر تبلیغات رسما شروع بکار کرد.
در این تشکیلات آقایان زین العابدین قیامی بریاست کل دیوانعالی تمیز و فریدون ابراهیمی بسمت دادستانی کل انتخاب شدند. تنها وزارتی که در این دولت برای آن وزیر تعیین نشد امور خارجه بود و گفته شد که این وزارت همان وزارت خارجه دولت مرکزی است زیرا فرقه و دولت آذربایجان درصدد تجزیه ایران نمی‌باشند.

تسلیم لشگر تبریز و بازگشت استاندار:

این اقدامات در حالی صورت می‌گرفت که ارتش ایران هنوز در آذربایجان استقرار داشت و استاندار جدید نیز در انتظار عکس العمل فرقه در باب اعلامیه‌ای بود که نه روز پیش از آن
ص: 59
صادر کرده بود. توضیح آنکه دولت ایران بموازات فعالیتهای همه‌جانبه‌ای که برای خنثی نمودن اقدامات فرقه دموکرات، در جهت تشکیل مجلس و حکومت، بعمل می‌آورد در تاریخ 17 آذرماه 1324 «آقای سهام السلطان بیات» را، که چند روز پیش باستانداری آذربایجان برگزیده بود، با عجله به تبریز اعزام داشت و او ضمن اعلامیه چاپی، که بر دیوارهای شهر الصاق و در جراید محلّی درج گردید اهمیت مأموریت خود و لزوم انجام اصلاحات را عنوان کرده خواستار آن شد که اگر کسانی مطالبی در باب اصلاحات و غیره دارند بایشان، که در تمام اوقات حاضر بمذاکره است، رجوع نمایند ولی هرچه انتظار کشید در اینمدت مأموریت، که جمعا 19 روز شد، کسی بدو مراجعه ننمود و ملاقاتهای خصوصی وی نیز به نتیجه نرسید.
در کتاب «گذشته چراغ راه آینده است» در اینباب چنین آمده است که روز 17 آذر در منزل «آقای سراج‌میر» (ذکاء الملک) در تبریز با حضور آقایان بیات (استاندار)، دولتشاهی (کفیل استانداری قبل از ورود بیات)، پیشه‌وری، شبستری و فریدون ابراهیمی جلسه‌ای تشکیل شد. پیشه‌وری پیشنهادهائی کرد. بیات گفت که باید با تهران گفتگو کند ولی سرانجام نتیجه‌ای بدست نیامد بویژه آنکه لشگر تبریز تسلیم دموکراتها گردید و بعد از آن امید وی برای هرگونه اقدام اصلاحی از بین رفت.
تسلیم لشگر صبح روز جمعه 23 آذرماه صورت گرفت و این امر علاوه بر آسایش فکری سران فرقه، از طرف یک نیروی مسلح، بعنوان یک پیروزی سیاسی از جانب آنها نیز تلقی گردید زیرا قرارداد تسلیم از طرف فرمانده لشگر، که نماینده رسمی دولت مرکزی بود، و آقای پیشه‌وری با عنوان رئیس دولت ملی آذربایجان امضا گردید و بمنزله شناسائی این حکومت از طرف دولت ایران قلمداد شد چیزیکه دموکراتها خیلی بدان ارج می‌دادند.
سرتیپ «درخشان» فرمانده لشگر تبریز قبل از تسلیم خیلی تلاش کرد که موافقت ستاد ارتش را برای یکنوع سازش و جلوگیری از خونریزی کسب کند و ضمن تلگرامهای
ص: 60
مکرّر وضع وخیم منطقه و اوضاع بی‌سامان لشگر را گزارش نموده مصلحت را در عدم مقاومت اعلام داشت و حتی در یکی از تلگرامها با اصرار خواست که فوری هیئت عالیرتبه‌ای به تبریز اعزام شود تا وضع را از نزدیک ملاحظه نماید. او در پایان این تلگرام تهدید کرد که اگر چنین نکنند با توجه بمصالح کشور هراقدامی را که لازم بداند در محلّ عمل خواهد کرد ولی ستاد ارتش در جواب گفت که تشخیص مصالح مملکت با دولت است و استاندار نماینده دولت در محلّ می‌باشد و شما (یعنی سرتیپ درخشان) مجری نظر او می‌باشید و باید در سرکوبی متجاسرین اقدام کنید.
ساعت 30/ 7 بعدازظهر روز پنجشنبه 22 آذرماه، که حلقه محاصره قرارگاههای لشگر از طرف دموکراتها تنگتر شده بود فرمانده لشگر با بی‌سیم پیام مهمی بتهران فرستاده گفت که هیچگونه مقاومتی از طرف لشگر ممکن نیست و مفید فایده نیز نمی‌باشد و جز موافقت با نظر فرقه راهی باقی نمانده است. او ضمن تصریح به اینکه «استاندار نیز همین نظر را دارد» اضافه کرد که تا ساعت 24 امروز ضرب الاجل تعیین شده است و لذا فوری باید تعیین تکلیف فرمائید.
این ضرب الاجل همان است که آقای پیشه‌وری عصر روز 22 آذر در مجلس ملّی بدان اشاره کرد. آقای یعقوب قدس نماینده اردبیل در آن مجلس می‌گوید که «آقای پیشه‌وری با حالت برافروخته‌ای در آن مجلس حاضر شد و ضمن یک سخنرانی تند و کوبنده گفت که ارتش باید امشب تکلیف خود را با فرقه روشن کند. بیش از این مماشاة میسّر نیست. کارهای دولت ملی در گرو روشن شدن وضع لشگر می‌باشد».
آقای قدس اضافه می‌کند که یکی از نمایندگان با حال اعتراض گفت «اگر آنها تسلیم نشوند شما جنگ خواهید کرد و این کار موجب ریخته شدن خون فرزندان ما خواهد شد». آقای پیشه‌وری گفت «سیاست اینحرفها را نمی‌فهمد. اگر ارتش تسلیم نشود دستور حمله به سربازخانه داده خواهد شد».
فرمانده لشگر می‌دانست که با مسلح شدن جمع کثیری از اعضای فرقه و دهقانان و نیز حمایت ارتش شوروی از دموکراتها، بویژه تشتت و اختلاف در بین افسران و درجه‌داران و سربازان، با مقاومت مسلحانه کاری از پیش نخواهد رفت. این بود که در
ص: 61
آن پیام اولیای مرکز را بوخامت اوضاع منطقه متوجه ساخت و هم‌رأی بودن استاندار را نیز اعلام داشت. اما ستاد ارتش بفاصله یکساعت یعنی ساعت 20 و 30 دقیقه همانروز جواب داد که چون مجلس شورایملی قیام آذربایجان را برخلاف قانون اساسی دانسته و دولت نیز ضمن بیانیه لزوم اجرای نظر مجلس، یعنی اراده ملت را اعلام داشته است، باید مقاومت کنید. شما شورائی از افسران خود تشکیل دهید و بیانیه دولت را بخوانید.
اگر طبق تشخیص شوری مقاومت غیرمقدور باشد شما و افسران بتهران حرکت کنید.
پس از طی این مراحل سرانجام کار بتسلیم لشگر منجر شد و پادگان از هم پاشید.
برخی از افسران در تبریز ماندند و تعدادی نیز بتهران حرکت کردند. سرتیپ درخشان بعد از ورود بتهران در دادگاه نظامی محاکمه و محکوم بمرگ شد ولی در مرحله تجدیدنظر محکومیت وی به 15 سال حبس تقلیل یافت و بعد از چندی نیز مورد «عفو ملوکانه» قرار گرفته از زندان آزاد گردید. او همان کسی است که در فروردینماه 1357 خورشیدی بعنوان جاسوس شوروی در تهران دستگیر شد و چند روز بعد جراید پایتخت نوشتند که وی بعلّت سکته قلبی در زندان درگذشت.
گفتیم که آقای بیات بعنوان استاندار از مردم دعوت کرد که برای اصلاحات در آذربایجان بوی مراجعه نمایند ولی اوّلین و آخرین کسی که در استانداری باو مراجعه کرد نماینده دولت ملّی آذربایجان بود که پس از تشکیل دولت با وی ملاقات کرد و پیام حکومت ملّی را بدو ابلاغ نمود. این پیام در یک عبارت کوتاه و چنین خلاصه می‌شد که «چون دولت ایران با خواستهای حکومت ملّی و فرقه دموکرات موافقت نکرده است بنابراین وی بنام استاندار و نماینده دولت مرکزی در آذربایجان کاری ندارد و می‌تواند مراجعت نماید». این بود که او نیز روز 25 آذرماه 1324 یعنی سوّمین روز تسلیم لشگر بتهران بازگشت.
بطوریکه در اول این فصل دوم گفتیم اشاره ما بچگونگی تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و مرامنامه و اساسنامه آن و نقل برنامه دولت آقای پیشه‌وری ... بدانجهت است که خوانندگان کتاب را بعد از گذشت قریب ثلث قرن از وقایع آنروز آذربایجان،
ص: 62
که اردبیل نیز بهرحال متأثر از آن بود تا حدّی آگاه سازیم و بی‌توجهی‌های دولتهای ایران به نیازهای عمومی ولایات را بیاد آورده مصائبی را که در نتیجه خودخواهیها یا بی‌تدبیریهای آنان بر مردم این سرزمین روا گشته است ناشایست بگوئیم و آرزو کنیم که در میهن ما هرگز سخن از تجزیه بمیان نیاید و نیز کسانی که در ایران مسئولیت خدمت بمردم را بر عهده می‌گیرند دید خود را از محیط محدود اطراف خویش فراتر برند و خدمت واقعی بر مردم را هدف اصلی احراز مقام خویش قرار دهند و این دعائی است که در قبول شدن آن بهرحال باید تردید داشت.
منظور دیگر ما از آوردن آنها اینست که با آنکه مرامنامه‌ها و برنامه‌ها و خواستها عموما خوب و ارزشمند بود لیکن برای دولتمردان فرقه دموکرات نیز موجبات اجرای آنها فراهم نگردید و این خواستها نیز همانند برنامه‌های اصلاحی مدعیان اصلاحات اجتماعی این سرزمین بصورت گفتار باقی ماند و مردم اردبیل همچون ساکنان دیگر نقاط آذربایجان، نه تنها بسعادتی نرسیدند سالهای سال نیز بجبران چنین «گستاخی!» ها مواجه با مشکلات گوناگون، بویژه موذیگریهای مقامات امنیتی گشتند.
ص: 63